اخلاق حرفه ای مدیریت در نهج البلاغه
* دکتر بخشعلی قنبری
دانشیار دانشگاه آزاد اسلامیتهران مرکزی
چکیده
نسبت میان اخلاق حرفه ای و مدیریت سازمانی از جمله مسایل مطرح در نهج البلاغه است. مدیریت تلاش آگاهانه ای که فعالیتهای افراد را در جهت اهداف معینی سوق میدهد. زمانی تصور میشد که اخلاق حرفه ای در سازمان امری تشریفاتی است اما دانش و تجربه بشر در این حوزه نشان داد که چنین اخلاقی یک ضرورت بوده و وظیفه اش یافتن راه حل برای مسایل، مشکلات، معضلات، تعارضات و احیاناً بحرانهای اخلاقی در سازمان و از جمله حوزه مدیریت است. به عوان مثال اگر مدیری به این نتیجه برسد که یکی از اعضای خود را از کار و یا از مسئولیتش کنار گذارد اما دست زدن به این کار ممکن است برای سازمان سودمند ولی برای خانواده این عضو بسیار خطرناک باشد در این صورت مدیر به لحاظ اخلاقی چه باید بکند. در لابلای نهج البلاغه ارتباط تنگاتنگ اخلاق حرفه ای و مدیریت مطرح شده که نشان دهنده اهمیت زیاد این اخلاق است که نگارنده با بهره گیری از روش توصیفی- تحلیلی به این موضوع پرداخته است. بررسی مسأله ی مورد نظر در این مقاله نشان داد که بالا رفتن توفیقات و میزان بهره وری در سازمان و موجب افزایش کارایی مدیران سازمان میشود. اخلاق حرفه ای مدیران مانند سایر اصناف اخلاق تنها با اگاهی صرف حاصل نمیشوذ بلکه برای تحقق آن لازم است مدیران به برخی اقدامات عملی دست بزنند که علاوه بر کسب آگاهیهای مربوط به حوزه ی اخلاق لازم است برخی اقدامات را به انجام برسانند که مهم ترین آنها به قرار زیر قابل بیان اند: ۱) ایجاد رابطه صمیمیبا خدا؛ ۱) تمریت فضایل و دوری از رذایل؛ ۳) دیدار معنادار و مستمر با عالمان؛ ۴) دیدار معنادار و مستمر با اهل مروت؛ ۵) دیدار معنادار و مستمر با اهل ورع؛ ۶) دیدار معنادار و مستمر با بخشش. در کنار همه اینها مدیر سازمان باید بکوشد تا برخی از اوصاف فردی- سازمانی در سازمان به صورت ساختار درآیند تا از این طریق مدیر از تحقق این اوصاف اطمینان کامل به دست آورد. درست است که امروزه مدیریت به صورت یک کرسی دانشگاهی مطرح شده و برای خود ادبیات وسیعی دست و پا کرده است اما سابقه آن بسیار طولانی است و بشر از روزی که توانست به صورت جمعی زندگی کند با مقوله مدیریت سروکار داشت. نیم نگاهی به ادبیات مدیریتی جهان حتا باستان این نظر را به طور کامل تأیید میکند.
واژگان کلیدی: نهج البلاغه. مدیریت. اخلاق حرفه ای. مدیر. ساختار.
مقدمه
درست است که امروزه مدیریت به صورت یک کرسی دانشگاهی مطرح شده و برای خود ادبیات وسیعی دست و پا کرده است اما سابقه آن بسیار طولانی است و بشر از روزی که توانست به صورت جمعی زندگی کند با مقوله مدیریت سروکار داشت. نیم نگاهی به ادبیات مدیریتی جهان حتا باستان این نظر را به طور کامل تأیید میکند.
مدیریت عبارت است از تلاش آگاهانهای که فعالیتهای افراد را در جهت اهداف معینی سوق میدهد. به عبارت دیگر «مدیریت» به تلاشهایی اطلاق میشود که توسط یک یا چند نفر برای سوق دادن فعالیتهای یک یا چند نفر دیگر، در جهت برآوردن یک یا چند هدف، انجام میپذیرد. بدین ترتیب مدیریت مفهوم گسترده ای است که از یک طرف شامل انواع مختلف تلاشها و فعالیتها و از طرف دیگر شامل افراد مختلفی در سازمان میشود. افراد مختلفی که از بالاترین مرتبۀ هرم سازمانی گرفته تا پایین ترین مرتبه ی آن، مسئولیت اداره کار چند نفر را به عهده گرفته اند «مدیر» محسوب میشوند. اگر چه در همه سازمانها، علاوه بر مدیران بالفعل و یا مدیران رسمی، افراد دیگری نیز وجود دارند که بر کمیت و کیفیت کار افراد موثرند، در این کتاب منظور از مدیریت، مجموعه نظام اداری سازمانهاست؛ یعنی کسانی که به طور رسمیدارای مقام مدیریت بوده و مسئولیت سازمان را بر عهده دارند. از آنجا که مدیران رده بالای سازمانها از اختیار بیشتری برخوردار بوده و به طور بالقوه توان بیشتری برای ایجاد تغییر در سازمانها دارند، به همین لحاظ مفهوم فوق از مدیریت در مورد آنان مصداق بیشتری داشته و خاطبان اصلی این بخش میباشد.
برای آنکه مدیران سازمانها بتوانند اثرات قابل توجهی از خود برجای گذارند و نه تنها بر کمیت و کیفیت کار افراد بلکه بر گرایشات، طرز تلقی و نگرش کارکنان دربارۀ کار به طور کلی مؤثر افتند، لازم است که از اقدامات سلیقه ای، تقلیدی، ظنی و آزمایش و خطا پرهیز کرده و از تلاشهای علمی، آگاهانه، منظم و با برنامه بهره گیرند. منظور نگارنده جلب توجه مدیران صرفاً به وظایف مدیریت، نظیر برنامه ریزی، سازماندهی، رهبری و کنترل نیست – اگرچه توجه به وظایف فوق، وقوف و اشراف کافی به آنها توسط مدیران ضرورت اجتناب ناپذیر است – بلکه منظور این است که مدیران باید ضمن به رسمیت شناختن مدیریت به عنوان یک رشته علمیکه لازمۀ اداره ی مؤسسات امروزی میباشد و ضمن بهره مندی از نتایج تحقیقات علمیو کاربرد آنها در موسسات خود با توجه به شرایط خاص سازمانی آنها ، درباره موضوع اخلاق حرفه ای افراد نیز برخورد علمیو آگاهانه اتخاذ کرده از برخوردهای سلیقه ای و آزمایش و خطا که ممکن است اثرات جبران ناپذیری در پی داشته باشد دوری کنند.
امروزه اهمیت مدیریت از یک سو و جریان اخلاق حرفه ای در سازمانهای مختلف بر کسی پوشیده نیست و همگان به این نکته اذعان کرده اند و و میان سازمان، مدیریت و اخلاق حرفه ای تلازم به وجود امده و جدایی میان این سه بی هیچ تردیدی به سازمان و اعضای آن و بلکه به متعاملین این سازمان آسیب جدی وارد خواهد کرد. از این جهت میتوان و باید این سه را همیشه با هم در نظر گرفت. زمانی بود که تصور میشد که وجود اخلاق حرفه ای در سازمان امری تشریفاتی است اما دانش و تجربه بشر در این حوزه نشان داد که وجود چنین اخلاقی در سازمان از حالت تعارف و تشریفات در آمده و به یک ضرورت بدل شده است.
امروزه دانش مدیریت مسایل مربوط به مدیریت را بررسی میکند و به تناسب تحولات بشری متحول میشود و از آن با اصطلاح علم هفتگی یاد میکند. به هر حال منظور از علم در بحث علم مدیریت به معنای تجربی آن است. این واژه به دانستنیهایی اطلاق میشود که بر تجربه مستقیم حسی مبتنی است و در برابر همه دانستنیهایی قرار میگیرد که آزمون پذیر نیستند. با عنایت به این دگرگونی پإیری مدیریت میتوان به اهمیت اخلاق حرفه ای در این دانش و مهارت واقف شد.
اخلاق حرفه ای از جمله اصناف اخلاق کاربردی است که موظف است مسایل، مشکلات، معضلات و احیاناً بحرانهای اخلاقی در سازمان را مورد بررسی قرار دهد و در مواجهه با تعارضات احتمالی راه حل مناسب بیابد. از جمله مواردی که اخلاق حرفه ای میتواند در آن نقش مفید و موثری داشته باشد حوزه ی مدیریت است. به این معنا که امروزه مدیران سازمانها با مسایل عدیده مواجه اند که بخش قابل توجهی از انها به اخلاق مدیریت مرتبط میشود و این اخلاق متکفل حل انهاست. به عوان مثال اگر مدیری به این نتیجه برسد که یکی از اعضای خود را از کار و یا از مسئولیتش کنار گذارد اما دست زدن به این کار ممکن است برای سازمان سودمند ولی برای خانواده این عضو بسیار خطرناک باشد در این صورت مدیر به لحاظ اخلاقی چه باید بکند که راه حل این تعارض در اخلاق حرفه ای قابل بررسی است.
از جمله کتابهایی که به طور مستقیم و در سطح گسترده به بررسی اخلاق حرفه ای در مدیریت پرداخته کتاب مستطاب نهج البلاغه است که در لابلای این اثر جاودان به ارتباط تنگاتنگ اخلاق حرفه ای و مدیریت برخورد میکنیم که نشان دهنده اهمیت زیاد این اخلاق در این کتاب دارد که نگارنده با بهره گیری از روش توصیفی- تحلیلی به این موضوع پرداخته است.
۱) جایگاه مدیریت.
در نهج البلاغه مدیریت از جایگاه اداره ی امور زندگی مردم برخوردار است اما قبل از هر چیزی باید گفت که از نظر نهج البلاغه حکومت و مدیریت از اهمیت بسیاری برخوردار است به گونه ای که حاکمان در سطح وسیع و مدیران در حوزه ی محدودی توزیع کنندگان قدرت خدا در روی زمین اند: «السُّلْطَانُ وَزَعَةُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ» (نهج البلاغه، ح ۳۳۲: ۵۳۳).
به تناسب آن مدیر نیز جایگاه مؤثر در زندگی مردم دارد. اساساً نظام و ساختار بدون مدیر مبنا و معنایی نمییابد. امور زندگی مردم به مدیر قایم است. «وَ مَکَانُ الْقَيِّمِ بِالْأَمْرِ مَکَانُ النِّظَامِ مِنَ الْخَرَزِ يَجْمَعُهُ وَ يَضُمُّهُ: فَإِنِ انْقَطَعَ النِّظَامُ تَفَرَّقَ الخَرَزَ وَ ذَهَبَ، ثُمَّ لَمْ يَجْتَمِعُ بِحَذَافِيرِهِ أَبَداً» (نهج البلاغه، خ ۱۴۶: ۲۰۳)؛ جایگاه زمامدار در حکومت، جایگاه رشته ای است که مهرهها را جمع میکند و به هم میپیوندد، و اگر رشته بگسلد مهرهها پراکنده شده هر یک به جایی میرود، و دیگر هیچ گاه همه ی آنها گرد هم نیایند. (علیزاده۱۳۸۹: ۱۸).
۲) اخلاق حرفه ای در انتخاب مدیران.
از نظر علی(ع) مدیران میانی به لحاظ اخلاقی در معنای عام و اخلاق حرفه ای در معنای خاص باید شرایطی داشته باشند که برخی از آنها به قرار زیر قابل بیان اند: ۱) وجدان اخلاقی شان به حدی زنده باشد که اگر احساس کنند که از عهده انجام مسئولیت بر نمیآیند، به هیچ وجه آن را نپذیرند و اگر آماده ی پذیرش چنین مسئولیتی میشوند باید از توان خود مطمئن باشند. این شرط در عمل هم باید ثابت شود به این معنا که سنگینی کار آنان را از ادامه اش منصرف نسازد. ۲) مدیر بالادست باید نسبت به عیوب و ضعف مدیران میانی آگاهی داشته باشد تا بتواند در رفع آنها بکوشد. حضرت علی(ع) در جای دیگر درباره چگونگی تعامل با مدیران میانی میفرماید: «وَ اجْعَلْ لِرَأْسِ کُلِّ أَمْرٍ مِنْ أُمُورِکَ رَأْساً مِنْهُمْ، لاَ يَقْهَرُهُ کَبِيرُهَا، وَ لاَ يَتَشَتَّتُ عَلَيْهِ کَثِيرُهَا، وَ مَهْمَا کَانَ فِي کُتَّابِکَ مِنْ عَيْبٍ فَتَغَابَيْتَ عَنْه أُلْزِمْتَهُ» (نهج البلاغه، ن ۵۳: ۴۳۷).
با توجه به عبارات فوق و برخی دیگر از مواضع نهج البلاغه میتوان نکات زیر را درباره ی مدیران میانی مطرح کرد:
۱) اینکه این مدیران باید مورد بررسی قرار گیرند؛ یعنی قبل از اینکه به مسئولیت گمارده شوند باید بررسی و شایستگیهای لازم احراز شود؛ ۲) بررسی عمومیکافی نیست بلکه باید در عمل هم آزموده شوند؛ ۳) انتخاب اینان باید بر اساس اصول و چارچوبهایی صورت پذیرد نه بر اساس محبت و دوستی؛ زیرا دوستیها نمیتواند واقعیت آنان را نشان دهد بلکه ممکن است در مواردی حقیقت را آنگونه که هست نشان ندهد؛ ۴) انتخاب مدیران میانی از روی حب و دوستی شاخههایی از ظلم و ستم است؛ ۵) مدیران یاد شده باید از تجربه کاری برخوردار باشند؛ ۶) این دسته از مدیران باید ویژگیهای اخلاقی و دینی خاصی داشته باشند که حیات، داشتن خانواده صالح و تقدم در دینداری از جمله آنهای اند. اگر این شرایط را داشته باشند کرامت اخلاقی، صحت اغراض و اهداف، شرافت، کم طمعی و استواری در حوادث خطرناک از جمله ویژگیهای آنان خواهد بود؛ ۷) تأمین حقوق مکفی برای مدیران لازم است برای اینکه این کار باعث اصلاح نفس آنان و باعث بی نیازی شان از استفاده از سهم زیردستان میشود به علاوه اگر چنین امکاناتی در اختیارشان قرار گیرد به هنگام خطا حجت را برای مجازاتشان به هنگام مخالفت و خیانت در امانت، تمام میکند (نهج البلاغه، ن ۵۳: ۴۳۵).
۳-۲)ضرورت آزمودن تجربه ساختاری.
ساختار قبل از اینکه به مورد اجرا در آید لازم است در موارد زیادی مورد آزمایش قرار گیرد تا ارکان آن به طور کامل به محک تجربه سنجیده شوند. «انْظُرْ فِي أُمُورِ عُمَّالِکَ، فَاسْتَعْمِلْهُمُ اخْتِبَاراً، وَ لاَ تُوَلِّهِمْ مُحَابَاةً و أَثَرَةً، فَإِنَّهُمَا جِمَاعٌ مِنْ شُعَبِ الْجَوْرِ وَ الْخِيَانَةِ. وَ توَخَّ مِنْهُمْ أَهْلَ التَّجْرِبَةِ وَ الْحَيَاءِ، مِنْ أَهْلِ الْبُيُوتَاتِ الصَّالِحَةِ، وَ الْقَدَمِ فِي الْإِسْلاَمِ الْمُتَقَدِّمَةِ» (نهج البلاغه، ن ۵۳: ۴۳۵).
۴-۲) ویژگیهای اخلاقی مدیر.
بارها تکرار کرده ایم که در امر مدیریت امور جامعه اصالت با ساختار است اما این تأکید با اثرگذاری مدیر هیچ گونه تنافی ندارد. مدیر هم علاوه بر وظایفی که در حوزه ی کاری خود دارد ویژگیهای اخلاقی دارد که بدون آنها بخشی از توفیقات سازمان تحقق نخواهند یافت و در عین حال اعضای سازمان و ارباب رجوع رضایتی از مدیر نخواهند داشت. ویژگیهای اخلاقی مدیران را با توجه به روابط چهارگانه انسانی در نهج البلاغه به شرح زیر بررسی میکنیم:
۱-۴-۲) ویژگیهای اخلاقی مدیر در رابطه با خدا.
پرهیز از شر از جمله شرایط اخلاقی هر انسانی است اما در این میان به دلیل اهمیت شغلی مدیران و میزان اثرگذاری آن در زندگی سایر افراد جامعه که در نهج البلاغه مورد تأکید قرار گرفته از اهمیت ویژه ای برخوردار است. علی(ع) در نامه ۵۳ شر مرتبط به مدیریت را تعریف کرده است. به این صورت همکار مدیر شر کسی است که همکار مدیران شرّ قبلی بود و در کارهای ناروا با آنان مشارکت داشت. به اضافه اینکه چنین افرادی با ستمکاران همکاری داشته است. از این جهت به مدیران سطح بالا توصیه میکند که همکاران خودشان را از میان این دسته انتخاب نکنند (نهج البلاغه، ن ۵۳). در برابر مدیران رده ی بالا باید همکاران خودشان را از میان کسانی انتخاب کنند که به لحاظ اخلاقی مطلوب و مقبول اند. اینان کسانی اند که با حاکمان همکاری نکرده اند. ضمن اینکه اهل نیکوکاری و اهل عطوفت و رأفت به همه انسانها هستند. به علاوه اینان کسانی اند که در برابر حق و عدل به طور محض تسلیم اند (همان).
بارها اشاره کرده ایم که اخلاق حرفه ای اخلاق حداقلی است اما برای اینکه مدیران بتوانند همه اعضای سازمان را اخلاقی بار بیاورد لازم است خودشان به اخلاق حداقلی قناعت نکنند. از این جهت علی(ع) رفت و آمد مدیران با اهل ورع را واژه الصاق (= چسبیدن) بیان میکند که بیان کننده میزان اثرگذاری اهل ورع بر مدیران است به تعبیر دیگر مدیران هیچ وقت رابطه دیداری و شنیداری شان با اهل ورع نباید قطع کنند. البته قصد و غرض این نیست که مدیران پارسایانه زندگی کنند بلکه حتا اگر با این مفاهیم آشنا هم شوند تأثیر خود را خواهد داشت: «وَ الْصَقْ بِأَهْلِ الْوَرَعِ وَ الصِّدْقِ، ثُمَّ رُضْهُمْ عَلَي أَلاَّ يُطْرُوکَ وَ لاَ يُبَجِّحُوکَ بِبَاطِلٍ لَمْ تَفْعَلْهُ، فَإِنَّ کَثْرَةَ الْإِطْرَاءِ تُحْدِثُ الزَّهْوَ، وَ تُدْنِي مِنَ الْعِزَّةِ» (نهج البلاغه، ن ۵۳: ۴۳۰).
دیدار مستمر با اهل ورع آثار زیادی را بر روحیه مدیران از خود به جا خواهد گذاشت. ۱) با توجه به اینکه اهل ورع کسی را مدح نمیکنند یا دست کم زیاد و بی دلیل مدح نمیکنند در تعامل با مدیران هم چنین برخوردی خواهند داشت که این کار زمینه غرور و خودشیفتگی مدیران را یا از بین میبرد و یا در حد بالایی کاهش میدهد که کثرت ستایش و خودشیفتگی غرور و عزت کاذب را به وجود میآورد؛ ۲) دیدار مستمر با اهل ورع زمینه گرایش به باطل را در مدیران از بین میبرد.
حال اگر مدیران از این ویژگیهای اخلاقی برخوردار شوند و ضمن آن در ساختاری حرفه ای هم مشغول به کار باشند مسلماً از خطرات زیادی در امان خواهند بود و بر میزان بازدهی سازمان شان خواهند افزود. اما امروزه این اتفاق کمتر میافتد به دلیل اینکه یا مدیران به دیدار با اهل ورع اهمیت نمیدهند و یا اگر هم اهمیت بدهند در اثر ضعف ساختار صبح تا شب کار میکنند و یا اساساً در ساختار سازمانی شان چنین دیدارهایی در نظر گرفته نشده است. به هر حال ممکن است در نظامهای حکومتی غربی چنین اموری اساساً ارزش شمرده نشوند اما در نظام مدیریتی نهج البلاغه چنین چیزی در نظر گرفته شده است. ضمن اینکه مدیران بدانند که چنین کاری هم جزو وظایف مدیریتی شان است و تنها یک توصیه ی اخلاقی نیست.
۲) داشتن رابطه صمیمیبا نشانههای خدا.
باید یادآور شد که سازمان از آن جهت که سازمان است به دین و آیین و اندیشه آدمها ربط خاصی پیدا نمیکند. به تعبیر بهتر سازمان، دینی و غیر دینی ندارد. سازمانها به وجود آمده اند که یا تولید و یا خدمات رسانی کنند. فرق نمیکند که کارکنان و مصرف کنندگان و دریافت کنندگان خدمات این سازمانها دینی و باورمند به خدا باشند یا نباشند. اخلاق حرفه ای هم چنین وضعیتی دارد لذا بنای ما هم در اینجا بر همین حداقلها استوار است. حال اگر از برخی امور فراتر سخن به میان میآوریم برای تقویت همان حداقل است وگرنه سازمان کاری محل پرورش انسانهای با فضیلت نیست بلکه انسانها باید جای دیگر بیاموزند و در سازمان به کار مشغول شوند هر چند که آموزشهای عام و خاص ضمن خدمت مکمل چنین آموزشهایی اند. با وجود همه این تأکیدها هر اندازه اخلاق مداری و دینداری اعضای سازمان بیشتر باشد بر میزان بازدهی سازمان افزوده میشود؛ به ویژه هر اندازه چنین نسبتی رعایت شود بر میزان پای بندی اعضای سازمان به اخلاق حرفه ای افزوده میشود. از این جهت در سازمانهای فعال در حکومت اسلامیتأکید میشود که دینداری تعمیق یابد به مدد و کمک اخلاق حرفه ای و به وجدان کاری بیانجامد. به همین دلیل در موارد قابل توجهی از نهج البلاغه بر اخلاق و دینداری و عرفان دینی مدیران تأکید شده است. آن حضرت در نامه ای خطاب به یکی از مدیران و کارگزاران چنین مینویسد: «وَ تَمَسَّکْ بِحَبْلِ الْقُرآنِ، وَاسْتَنْصِحْهُ، وَ أَحِلَّ حَلاَلَهُ، وَ حَرِّمْ حَرَامَهُ، وَ صَدِّقْ بِمَا سَلَفَ مِنَ الْحَقِّ، وَاعْتَبِرْ بِمَا مَضَي مِنَ الدُّنْيَا لِمَا بَقِي مِنْهَا، فَإِنَّ بَعْضَهَا يُشْبِهُ بَعْضاً، وَ آخِرَهَا لاَحِقٌ بِأَوَّلِهَا! وَ کُلُّهَا حَائِلٌ مُفَارِقٌ» (نهج البلاغه، ن ۶۹: ۴۵۹)؛ به ریسمان قرآن چنگ بزن و از آن نصیحت بجوی. حلالش را حلال و حرامش را حرام بدار. هر حقی را که پیش از آن بوده است تصدیق کن. آنچه را از دنیا مانده با گذشته ی آن قیاس کن و از آن عبرت بگیر، زیرا امور به یکدیگر شبیه است و پایانش به آغازش پیوسته است و سراسر آن ناپایدار و جداشدنی است!
با عنایت به موارد یاد شده و با توجه به میزان اثرگذاری عبادات در شیوه کار اعضای سازمان است که حضرت علی(ع) دستورالعملها و توصیههای جدی و قابل ملاحظه ای درباره نحوه برگزاری نماز به مدیران میکند، زیرا این کار میتواند موجب تقویت اخلاق حرفه ای شود. البته نیت در عبادات قربه الی الله است نه چیز دیگر. اما یکی از آثار وضعی عبادات در روح و روان انسان تقویت وجدان، وجدان کاری و اخلاق حرفه ای است. اما باید دقت شود که سازمان محل عبادتهای طولانی نیست چرا که هر چیزی که از توجه به کار کم کند با اخلاق حرفه ای منافات دارد. اما با وجود همه اینها علی(ع) توصیه میکند در سازمان زمان خاصی برای نماز در نظر گرفته شود.
و حضرت علی(ع) در باب مراقبت از وقت نماز میفرماید: «صَلِّ الصَّلاَةَ لِوَقْتِهَا الْمُوَقَّتِ لَهَا، وَ لاَ تُعَجِّلْ وَقْتَهَا لِفَرَاغ، وَ لاَ تُؤْخِّرْهَا عَنْ وَقْتِهَا لِإِشْتِغَالٍ، وَاعْلَمْ أَنَّ کُلَّ شَيْءٍ مِنْ عَمَلِکَ تَبَعٌ لِصَلاَتِکَ» (نهج البلاغه، ن ۲۷: ۳۸۵)؛ نماز را در وقت معین آن بگزار، و آن را به خاطر بیکاری پیش از وقت مگزار، و به خاطر سرگرمیبه کاری از وقت خود تأخیر مینداز. و بدان که هر یک از اعمال تو پیرو نماز توست.
۲-۴-۲) ویژگیهای اخلاقی مدیر در رابطه با خود.
مدیر در نهج البلاغه نمیتواند به خودش هیچ توجهی نداشته باشد. امروزه مدیریتها بعضی وقتها مدیران را چنان مسحور خودشان کرده است که اساساً کسی به نام خودشان را نمیشناسند. این وضعیت به ویژه در سازمانهایی که از ساختار مناسب و مستحکمیبرخوردار نیستند بسیار تشدید میشود، زیرا مدیر برای جبران کاستیهای سازمان بسیاری از کارها را باید خودش انجام دهد و این امر باعث میشود که او فرصتی نیابد تا به خودش برسد و رابطه اخلاقی با خود برقرار کند.
وقتی میشنویم که فلان مدیر از ساعت ۸ صبح تا ساعت ۱۰ شب مشغول کار است، ذوق زده میشویم و او را به خاطر این زحماتی که میکشد، تحسین میکنیم؛ غافل از اینکه این ایثارگری دست کم نشان از دو کاستی مخصوص میکند، که یکی ضعف ساختار و دیگری ظلمیاست که بر خانواده میرود. بنابراین اگر ساختار، قوی و مناسب باشد نیازی به چنین ایثارگری نخواهد بود.
این وضعیت را میتوان با کشورهایی مقایسه کرد که نظام اداری شان دارای ساختار مناسبی است مثلاً رییس جمهور آمریکا در طول ریاست جمهوری اش مدت قابل ملاحظه ای را با خانواده اش در کمپ دیوید صرف تفریح میکند در حالی که در اداره کشور هم هیچ خللی به وجود نمیآید. اخلاق حرفه ای مطرح در نهج البلاغه چنین اجازه ای به مدیران نمیدهد و این ایثارگری را هم اصلاً جایز نمیداند بلکه آن را یکی از مصادیق ظلم دانسته و خلاف عدالت تلقی میکند.
از نقطه نظر اخلاق حرفه ای رابطه اخلاقی مدیران با خودشان به قرار زیر قابل بیان اند:
۱)اعتماد به نفس در سایه توکل به خدا.
توکل امری ارادی اما اعتماد یک حالت روان شناختی است، اما از آن جهت که مقدمات اعتماد ارادی اند، مشمول باید و نباید اخلاقی و شایسته توصیه اخلاقی میشود. اعتماد به نفس در سایه توکل به خداوند تبارک و تعالی به وجود میآید و این توکل یا اعتماد به نفس در مدیران تأثیرات بسزایی دارد که از آن جمله میتوان به موارد زیر اشاره نمود: اولاً: در مدیر عزت نفس به وجود میآورد؛ ثانیاً: نیازی به جز خدای بلند مرتبه نخواهد داشت؛ ثالثاً: با یاد خداوند هیچ وقت به بن بست نمیرسد؛ رابعاً: مدیر با اعتماد به نفس با خلاقیت و نوآوری زمینه را برای رشد و شکوفایی افکار خود و دیگران فراهم میسازد (اوصاف و ویژگیهای مدیران در قرآن و نهج البلاغه: ۳۰). حضرت امیر(ع) میفرماید: «تَوَکَلّ علی اللهِ سبحانَهُ فَإنَّهُ قَد تَکَفَّلَ بِکفایَةِ المُتَوَکِلینَ عَلیه» (غررالحکم، ص ۳۶۳، ح ۴۴۹۳).
۲) ظرفیت داری اخلاقی.
امیرمؤمنان(ع) مدیر موفق و کارآمد را کسی میداند که از ظرفیت لازم برای انجام کار مدیریت برخوردار باشد. ظرفیت داری در جایی معنا دارد که انسان در برابر محرکهای هیجانی قرار بگیرد ولی آرامش و عقلانیت خود را حفظ کند: «زَینُ المصاحبةِ الاحتمال»؛ زینت مصاحبت، تحمل است. (غررالحکم و دررالکلم، ص۴۲۰). به علاوه حفظ ادب هم میتواند از نشانههای ظرفیت داری مدیر در نظر گرفته شود. به تعبیر دیگر مدیر موفق و کارآمد کسی است که عقل او ادب به بار آورد و مواجهه با مشکلات او را از مرز ادب بیرون نبرد: «حُسنُ الأدبِ زينۀُ العَقلِ»؛ ادب نیک، زیور عقل است. (بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۸۰ و ج ۷۴، ص ۱۱۲).
۳) پرهیز از خودپسندی.
عُجب حالتی غیراخلاقی است که در طی آن انسان خود را از آنچه هست بالاتر میبیند بدون آنکه خود را با دیگران مقایسه کند. حضرت علی(ع) خطاب به مالک اشتر میفرماید: «وَ إِيَّاکَ وَ الْإِعْجَابَ بِنَفْسِکَ، وَ الثِّقَةَ بِمَا يُعْجِبُکَ مِنْهَا، وَ حُبَّ الْإِطْرَاءِ» (نهج البلاغه، ن ۵۳: ۴۴۳). مدیر خودستا نمیتواند انتظار توفیقات بیشتر را داشته باشد؛ زیرا خودستایی مانع دیدن کاستیهاست.
۴) ساده زیستی.
ساده زیستی از نظر حرفه ای ربطی به شغل مدیریت ندارد اما به لحاظ روانی میتواند در افزایش روحیه ی کارکنان و اعضای سازمان نقش اساسی داشته باشد. وقتی اعضای سازمان ببینند که مدیرشان در اوج جایگاه سازمانی با سادگی تمام میان اعضا راه میرود و با آنان تعامل میکند، میتواند اعضا را به کارشان امیدوار سازد. با مروری به دوره خلافت پنج ساله امام علی(ع) میتوان با جرأت تمام گفت که حضرت علی(ع) سمبل مدیر برجسته و حاکم و مدیر اسلامیو الگوی ساده زیستی است و در عین حال هرگز سادگی را به اهمال و سهل انگاری پیوند نمیزد و سادگی اش القای اهمال نمیکرد.
۵) تقوا جامع فضایل.
در فرهنگ اسلامی تقوا جامع همه فضایل است اما از آنجا که این فضیلت در رابطه فردی- شخصی انسان با خودش ریشه دارد، لذا در این بخش آورده ایم. تقوا در واقع حصن محکمی است که مدیر را در خطرات مختلف محافظت میکند. شک نیست که سازمانها ممکن است در برابر بحرانهای مختلف قرار گیرند و در این مواقع تقوای درون مدیر میتواند قوت قلب خوبی برای گذشتن از این برههها و بحرانها باشد. البته تقوا از یک جهت جنبه ی دینی دارد اما از جهت روانشناختی در واقع همان خود بنیادی روانشناختی است که همه مدیران میتوانند داشته باشند اما دیندار با توجه به اعتقاد و باوری که به خدا دارد تقوایشان از حد روانشناختی فراتر میرود. تقوا از جمله مفاهیم اخلاقی- دینی است که در نهج البلاغه تعاریف مشخصی از آن آمده است: «…اعْلَمُوا عِبَادَ اللهِ، أَنَّ التَّقْوَي دَارُ حِصْنٍ عَزِيزٍ، وَ الْفُجُورَ دَارُ حِصْنٍ ذَلِيلٍ» (نهج البلاغه، خ ۱۵۷: ۲۲۱؛ غررالحکم: ۲۷۹).
در جای دیگر علی(ع) نگرش درمانگرانه درباره تقوا ارایه میکند و محقق شدن آن در وجود انسان را عامل رهایی از برخی بیماریها میداند. بسا که برخی از این بیماریها کاستیهای جبران ناپذیری در اداره سازمان پدید آورند. «فَإِنَّ تَقْوَي اللهِ دَوَاءُ دَاءِ قُلُوبِکُمْ، وَ بَصَرُ عَمَي أَفِئِدَتِکُمْ، وَ شِفَاءُ مَرَضِ أَجْسَادِکُمْ، وَ صَلاَحُ فَسَادِ صُدُورِکُمْ، وَ طُهُورُ دَنَسِ أَنْفُسِکُمْ، وَ جِلاَءُ عَشَا أَبْصَارِکُمْ» (نهج البلاغه، خ ۱۹۸: ۳۱۲).
در جای دیگر تقوا را کلید حل مشکلات تلقی کرده است که میتواند هر قفل بسته ای را باز کند. معلوم میشود که مدیر با تقوا از نظر نهج البلاغه هیچ وقت به بن بست برخورد نمیکند؛ زیرا کلیدی در دست دارد که میتواند مشکلات را یکی پس از دیگری مرتفع سازد. «فَإِنَّ تَقْوَي اللهِ مِفْتَاحُ سَدَادٍ، وَ ذَخِيرَةُ مَعَادٍ، وَ عِتْقٌ مِنْ کُلِّ مَلَکَةٍ، وَ نَجَاةٌ مِنْ کُلِّ هَلَکَةٍ» (نهج البلاغه، خ ۲۳۰: ۳۵۱). (غررالحکم، ص ۲۸۰، ح ۳۶۲۳)؛ تقوای الاهی کلید درستکاری، و در معاد ذخیره ی رستگاری، و آزادی از هر خوی و عادت واهی، و رهایی از هر تباهی است.
از این مطلب چنین برداشت میشود که تقوا به انسان آزادی معنوی میدهد، و او را از اسارت و بندگی هوا و هوس و وابسته شدن به دیگران رها میسازد. «أوقی جُنَّةٍ التُقی» (غررالحکم، ص ۲۱۳، ح ۲۸۸۸). امروز در روانشناسی ثابت شده است که حل مسایل و مشکلات روحی- روانی اسباب رفع برخی از مشکلات بدنی هم شود. حضرت امیرمؤمنان(ع) در این باره چنین میفرماید: «إِنَّ اللهَ تَعَالَي فَرَضَ عَلي أَئِمَّةِ الْعَدْلِ أَنْ يُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النَّاسِ، کَيْلاَ يَتَبَيَّغَ بِالْفَقِيرِ فَقْرُهُ!» (نهج البلاغه، خ ۲۰۹: ۳۲۵).
۳-۴-۲) ویژگیهای اخلاقی در رابطه با دیگران.
در اخلاق حرفه ای مربوط به حوزه مدیریت برخی ویژگیها وجود دارند که به حوزه رابطه با دیگران معطوف میشود. وقتی در حوزه مدیریت از رابطه با دیگران سخن به میان میآوریم مرادمان دو طیف از آدمیان اند: یک طیف ارباب رجوع و طیف دیگر اعضای سازمان اند.
خلاصه اینکه مدیران برای اینکه بتوانند اخلاق حرفه ای را در خود نهادینه کنند علاوه بر آگاهی و تمرینهای فردی لازم است با افراد و گروههای زیادی دیار مستمر داشته باشند تا آهسته آهسته اخلاق نیکوی آنان را در خود نهادینه سازند.
از جمله مواردی که در اخلاق حرفه ای مدیران میتوانند رعایت کنند تعامل جوانمردانه ای است که مدیر به صلاح دید خود در سازمان از خود نشان میدهد البته این مروت امری معارض با ساختار سازمانی نباید باشد بلکه لازم است که با آن در هماهنگی کامل باشد اما از آنجا که مدیریت تنها یک علم نیست بلکه مجموعه ای از علوم و مهارتها و خلاقیت فردی و بعضاً گروهی است میتوان امیدوار شد که رفتار جوانمردانه ی مدیر به ساختار آسیب نرساند. اما مروت تنها با آشنایی با اخلاق مروت حاصل نمیشود بلکه بخشی از آن امری تجربی است که یکی از راههای کسب آن تعامل مستمر با اهل مروت است: «ثُمَّ الْصَقْ بَذَوِي الْمُرُوءَاتِ وَ الْأَحْسَابِ، وَ أَهْلِ الْبُيُوتَاتِ الصَّالِحَةِ، وَ السَّوَابِقِ الْحَسَنَةِ، ثُمَّ أَهْلِ النَّجْدَةِ وَ الشَّجَاعَةِ، وَ السَّخَاءِ وَ السَّماحَةِ، فَإِنَّهُمْ جِمَاعٌ مِنَ الْکَرَمِ، وَ شُعَبٌ مِنَ الْعُرْفِ» (نهج البلاغه، ن ۵۳: ۴۳۳). امام علی(ع) اصولاً برای اخلاقی شدن نظریه الگوپردازی را طرح کرده است به این معنا که افراد مختلف میتوانند با الگوهای اخلاقی آشنا شده، از آنها در رفتارشان الگوبرداری کنند منتها این الگوبرداری لزوماً از افراد خاص و شاخص نیست بلکه هر انسانی که از نظر اخلاقی و دینی نسبت به ما بهترند میتوانیم الگو بگیریم و این الگوها هم لازم نیست در تمام زمینهها الگو باشند بلکه همین اندازه که در یک حوزه ی اخلاقی هم پیشرفت داشته باشند میتوانند الگو شوند. علی(ع) در این الگوگیری چند دسته از افراد را شایسته ایجاد رابطه و الگو گرفتن میدانند که عبارتند از:
۱) جوانمردان. علی(ع) توصیه میکنند که مدیران برای دستیابی به اخلاق مدیریت با این دسته از آدمیان پیوند نزدیک برقرار سازند تا جوانمردی کسب کنند و یا بر میزان آن در خودشان بیفزایند.
۲) خانوادههای صالح. اینان کسانی اند که در زندگی شان اهل صلاح و فلاح بوده اند و ایجاد رابطه با آنان میتواند صلاحیت و نیکوکاری در انسانها را شکوفا کنند.
۳) خاندان دلاوران و شجاعان. شک نیست که یکی از لوازم جوانمردی شجاعت و دلاوری است. مدیران اگر بتوانند از ویژگیهای دلاورانه و شجاعانه بهره مند شوند مسلماً بر حوزه جوانمردی شان افزوده میشود. مطمئناً این اخلاق در حرف شنوی اعضای سازمان هم تأثیر مساعد و مناسب خواهد گذاشت.
۴) اهل بخشش و مدارا. مدیریت همیشه و همه جا با قاطعیت پیش نمیرود بلکه در مواردی هم لازمه ی پیشبرد امور بخشش و سخاوت است. اگر مدیران با اهل بخشش و مدارا تعامل نیکو، برنامه ریزی شده و معناداری داشته باشند مسلماً خواهند توانست امور سازمان را پیش ببرند و بازدهی را افزون سازند.
۵) جالب اینجاست که علی(ع) در جمله آخر اشاره میکند که ویژگیهای خاندانهای ذکر شده همه انواعی و شاخههایی از کرامت اند و کرامت هم از اصناف اخلاق شفقت است.
اخلاق به معنای عام و اخلاق به معنای خاص جلو توجه به روابط را در امر کار و اشتغال و خدمات رسانی را میگیرد. اگر کسی به لحاظ اخلاقی به عدالت باور داشته باشد نمیتواند در ارایه خدمات، بستگان را بر دیگران ترجیح دهد اما از آن جا که انسان تنها با عقل و وجدان سالم تصمیم گیری و اقدام نمیکند همواره در معرض کنشهای روانی از درون و محرکهای هیجانی از بیرون مواجه است. از این جهت اگر هم بخواهد همیشه نمیتواند در مقابل این عوامل ایستادگی کند. از این نظر سازمانهای مختلف ساختار را به گونه ای چیدند که اصلاً نیازی به دخالت بشر نباشد تا نتواند در برابر محرکهای روانی مقاومت کند. انتظار واقعی نیست که بگوییم همه کارکنان سازمانها باید مانند علی(ع) در برابر هرگونه محرک غیر عادلانه ایستادگی کنند اما اگر رعایت عدالت و ایستادگی در برابر خویشان به ساختار سپرده شود اجرای عدالت و جلوگیری از تأثیرگذاری خویشاوندان کاملاً امکان پذیر خواهد شد. حضرت علی(ع) ضمن اشاره به چنین خویشاوندانی از مدیران میخواهد تا از نفوذ آنان جلوگیری کنند. «ثُمَّ إِنَّ لِلْوَالِي خَاصَّةً و بِطَانَةً، فِيهِمُ اسْتِئْثَارٌ وَ تَطَاوُلٌ، وَ قِلَّةُ إِنْصَافٍ فِي مُعَامَلَةٍ، فَاحْسِمْ مَادَّةَ أُولئِکَ بِقَطْعِ أَسْبَابِ تِلْکَ الْأَحْوَالِ، وَ لاَ تُقْطِعَنَّ لِأَحَد مِنْ حَاشِيتِکَ وَ حَامَّتِکَ قَطِيعةً، وَ لاَ يَطْمَعَنَّ مِنْکَ فِي اعْتِقَادِ عُقْدَةٍ، تَضُرُّ بِمَنْ يَلِيهَا مِنَ النَّاسِ، فِي شِرْبٍ أَوْ عَمَلٍ مُشْتَرَکٍ، يَحْمِلُونَ مَؤُونَتَهُ عَلَي غَيْرِهِمْ، فَيَکُونَ مَهْنَأُ ذلِکَ لَهُمْ دُونَکَ، وَ عَيْبُهُ عَلَيْکَ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ» (نهج البلاغه، ن ۵۳: ۴۴۱).
علی(ع) برای هر یک از موارد فوق وظایف مربوط به اخلاق را بیان کرده است که در اینجا سعی میکنیم به هریک از آنها اشاره کنیم.
الف) رابطه با مردم در ساحت روان (احساسی و عاطفی ). به رغم آنکه گسترش ساختار میتواند بسیاری از ناهنجاریهای نظریه کارگزارگرایی را کاهش دهد و یا از بین ببرد اما در خود همان ساختار باید جایی در نظر گرفته شود که مدیر بتواند عواطف و احساساتش را به اعضای سازمان ابراز کند و گرنه جلوگیری از بروز آن هم باعث به وجود آمدن مسایل و مشکلاتی میشود. اولاً مدیر باید به لحاظ روحی- روانی هم انسان خود ساخته ای باشد و همه ساحتهای وجودی اش زنده و سالم باشند. ثانیاً حس انسان دوستی اش باید از بقیه بیشتر باشد.
۱) حسن ظن به مردم. در بررسی اخلاق حرفه ای در معنای عامش آوردیم که مدیران و همه شاغلان باید نسبت به همدیگر حسن ظن داشته باشند. این قاعده در رابطه مدیر با اعضای سازمان بلکه در میان همه مردم باید جاری و ساری باشد مگر آنکه خلافش ثابت شود حتا در جایی که سوء ظن به طور غیر انفعالی هم به وجود بیاید نباید به آن ترتیب اثر داد بلکه براساس حسن ظن باید تعامل صورت پذیرد. حسن ظن اساساً زمینه ساز رشد و تعالی است و سوء ظن موقعیت تعالی را از بین میبرد. از این نظر علی(ع) در مواجهه با مردم هیچ چیزی را مؤثرتر از سوء ظن نمیداند: «وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لَيْسَ شَيْءٌ بِأَدْعَي إِلَي حُسْنِ ظَنِّ رَاعٍ بِرَعِيَّتِهِ مِنْ إحْسَانِهِ إِلَيْهِمْ، وَ تَخْفِيفِهِ الْمَؤُونَاتِ عَلَيْهِمْ» (نهج البلاغه، ن ۵۳: ۴۳۱).
۲)رفق. رفق در لغت به معنی نرمیو ملاطفت و مهربانی و مدارا به معنی نرمیو ملایمت و مهربانی همراه با بردباری است. (معجم الفروق اللغویه، ص ۲۹۵، مجمع البحرین، ج ۲، ص ۲۰۶٫) در قرآن کریم و روایات واژه نرمش و مدارا با الفاظی چون «لین»، «الرفق» و «مدارا» آمده است.
استاد بزرگ اخلاق مرحوم ملا مهدی نراقی میگوید: «اندک تفاوتی بین «رفق» و «لین» وجود دارد و آن این است که، مدارا در معنی نزدیک به رفق است با این تفاوت که در مدارا تحمل آزار مردم است و در رفق نیست». (جامع السعادات، ج ۱، ص ۳۴۰).
داشتن چنین صفتی در زندگی برای همه لازم و ضروری و برای یک مدیر ضروری تر است؛ زیرا او در زندگی شغلی اش با افراد جور واجوری سروکار دارد و تعامل سازنده با آنان نیازمند مداراست. این صفت مهم ترین قاعده و روش در تنظیم روابط و تعامل و جلب دوستی با دیگران است.
مدارا و رفق به قدری مهم اند که علی(ع) آن را پایه مهم سیاست، حاکمیت و مدیریت میداند و این تعامل به ویژه در اخلاق حرفه ای مدیران از جایگاه والائی برخوردار است. «رَأسُ السیاسَةِ استِعمالُ الرفقِ» (غررالحکم، ص ۴۲۹، ح ۵۲۱۰).
«نِعمَ السیاسةُ الرفقُ» (غررالحکم، ص ۸۴۶، ح ۱۰۵۶۶)؛ رفق و مدارا خوب سیاستی است.
۳) محبت به مردم.از جمله رفتارهایی که مدیران باید در تعامل با زیردستان خود در پیش بگیرند دو گونه تعامل است: ۱) تعامل مثبتِو ایجابی که عبارت است از احساس دوستی و محبت شدید نسبت به همه انسانها از جمله همکاران و اعضای سازمان: «وَ أَشْعِرْ قَلْبَکَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّةِ، وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْوَ اللُّطْفَ بِهِمْ». (نهج البلاغه، ن ۵۳: ۴۲۷)؛ ۲) تعامل سلبی نسبت به آنان؛ به این معنا که عیل(ع) از مدیران میخواهد که در تعامل با سایر انسانها و کارکنان سازمان از هرگونه خشنونت و سبعیت نسبت به آنان بشدت پرهیز کنند: « وَلاَ تَکُونَنَّ عَلَيْهِمْ سَبُعاً ضَارِياً تَغْتَنِمُ أَکْلَهُمْ».(همان: ۴۲۸-۴۲۷)؛
مبنای این تعاملات در این نظر نهفته است که انسانها در اصل واحدند و تفاوتهایشان تنها در ظاهر وجود دارد؛ زیرا آنان از دو حالت بیرون نیستند یا در آفرینش برابر و یا در دین خواهران و برادران هم اند: « فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ: إِمَّا أَخٌ لَکَ فِي الدِّينِ، وَ إمّا نَظِيرٌ لَکَ فِي الْخَلْقِ».(همان:ي ۴۲۸-۴۲۷)؛ از این جهت مدیریت به هیچ وجه دلیل و توجیهی برای ظلم به دیگران نیست بلکه وحدت گوهری انسان دلیل قوی و مناسبی برای محبت به همدیگر است. از حمله مصادیق این محبت گذشت از خطاهای آنان است؛ خطاهایی که به طور طبیعی ممکن است از اتسانها سر بزند که علی(ع) هم به وقوع آنها از یک طرف و گذشت مدیرات از طرف دیگر اشاره کرده است: « یَفْرُطُ مِنْهُمُ الزَّلَلُ، وَ تَعْرِضُ لَهُمُ الْعِلَلُ، وَ يُؤْتَي عَلَي أَيْدِيهِمْ فِي الَعَمْدِ وَ الْخَطَاءِ، فَأَعْطِهِمْ مِنْ عَفْوِکَ وَ صَفْحِکَ مِثْلَ الَّذِي تُحِبُّ أَنْ يُعْطِيَکَ اللهُ مِنْ عَفْوِهِ وَ صَفْحِهِ» (نهج البلاغه، ن ۵۳: ۴۲۸-۴۲۷).
در ساختار مدیریتی مورد نظر علی(ع) تعامل مهربانانه با کارکنان موجب به هم ریختن رابطه سازمانی مدیران و کارکنان نم شود بلکه هر کدام در جای خود موظف به انجام امورشان هستند. فَإِنَّکَ فَوْقَهُمْ، وَ وَالِي الْأَمْرِ عَلَيْکَ فَوْقَکَ، وَ اللهُ فَوْقَ مَنْ وَلاَّکَ! وَ قَدِ اسْتَکْفَاکَ أَمْرَهُمْ، وَابْتَلاَکَ بِهِمْ. وَ لاَ تَنْصِبَنَّ نَفْسَکَ لِحَرْبِ اللهِ، فَإِنَّهْ لاَ يَدَ لَکَ بِنِقْمَتِهِ، وَ لاَ غِنَي بِکَ عَنْ عَفْوِهِ وَ رَحْمَتِهِ. وَ لاَ تَنْدَمَنَّ عَلَي عَفْوٍ، وَ لاَ تَبْجَحَنَّ بِعُقُوبَة، وَ لاَ تُسْرِعَنَّ إِلَي بَادِرَة وَجَدْتَ مِنْهَا مَنْدُوحَةً، وَ لاَ تَقُولَنَّ: إِنِّي مُؤَمَّرٌ آمُرُ فَأُطَاعُ، فَإِنَّ ذلِکَ إِدْغَالٌ فِي الْقَلْبِ، وَ مَنْهَکَةٌ لِلدِّينِ، وَ تَقَرُّبٌ مِنَ الْغِيَرِ» (نهج البلاغه، ن ۵۳: ۴۲۸-۴۲۷).
شک نیست که داشتن چنین احساساتی به زیردستان از پشتوانههای نظری قوی برخوردار است و إلا بودن آنها دلیل و توجیهی ندارد که مدیری نسبت به زیردستان این چنین احساساتی داشته باشد. دقت در عبارات بالا مشخص میکند که مدیر اسلامیباید یک دوره عرفان اسلامیرا گذرانده باشد و به برابری حقیقی انسانها و به برادری حقیقی مؤمنان پی برد و به دنبال آن تا جایی که مقدور است در این زمینه ممارستهایی هم داشته باشد تا بتواند نسبت به زیردستان خود به دیده ی برابر و برادر و خواهر بنگرد نه به عنوان رقیب. همین نگرش باعث میشود که مدیر ضمن صیانت از ساختار و الزام خود و دیگران به پای بندی به آن حتا نسبت به کسانی که احیاناً دچار خطاهایی میشوند به دیده ی رأفت و رحمت بنگرند و بسهولت از خطاهایشان بگذرند و ضمن اعمال قانون هرگز نسبت به ایشان کینه و بددلی نداشته باشند.
۴) گشاده رویی. گشاده رویی از اوصاف ویژه ی پیامبران و در رأس آنان پیامبر گرامیاسلام(ص) است. نقل است که هیچ یک از صحابه، پیامبر عزیز اسلام را در حالت اخم و عصبانیت ندید. در همه حال لبخند به لب داشت. سخت ترین کارهای یدی را با لبخند انجام میداد و هیچ نوع کاری را هم عار نمیدانست. از این جهت میتوان گفت که شادی و سرور در تمامیزندگی آن حضرت سریان و جریان داشت. از این جهت میتوان گفت شادی و سرور نباید در هیچ بخشی از زندگی ما غایب باشد. از جمله اخلاقی که در حرف مختلف به ویژه مدیریت باید وجود داشته باشد گشاده رویی است. البته شادی و نرمخویی و گشاده رویی هیچ کدام با قاطعیت و جدیت منافات ندارد بلکه هم میتوان همه این ویژگیها را داشت و هم میتوان جدیت و قاطعیت در کار داشت. خنده و گشاده رویی مدیر دلیلی بر سهل انگاری وی ندارد همچنانکه قاطعیت و جدیت او هم نشانه ی عبوس بودن وی نیست. از این نظر در نهج البلاغه و سایر سخنان علی(ع) بر گشاده رویی مدیر تأکید فراوان شده است.حضرت امیرمؤمنان(ع) خطاب به مالک اشتر میفرماید: «وَابْسِطْ لَهُمْ وَجْهَکَ» (نهج البلاغه، ن ۴۶: ۴۲۱)؛ یعنی روی خود را در مواجهه با مردم و زیردستان گشاده کن. از قضا بسط از احوال عرفانی است. عارفان وقتی به بسط میرسند که در اثر طی مقامیاز مقامات، خداوند برای تشویق اشان حالی را عنایت میکند که موجبات انبساط خاطرشان را فراهم میآورد. اساساً بسط قبل از آنکه نشانه ی شادی بنده ی سالک/عارف باشد نشانه ی رضایت خداوند است و بعد از آن میتواند به عنوان نشانه ی انبساط خاطر بنده ی خدا باشد. مدیری که انبساط خاطر دارد و با این حالت با زیردستان و ارباب رجوع برخورد میکند میتواند آنان را نسبت به آینده شان امیدوار کند. در واقع مدیر گشاده رو همان کاری را با اعضای سازمان میکند که خداوند با سالکان میکند.
ب) رابطه با مردم در ساحت گفتار.
منظور از این رابطه آن است مدیر در ساحت گفتار با مردم و اعضای سازمان چکونه باید رفتار کند؟ اهمیت این ساحت در زمانی شکار میشود که کشور و یا سازمان دچارمشکلاتی شود که تعامل نیکو در ساحت گفتار میتواند التام بخش مردم/ اعضای سازمان باشد و امیدشان را نسبت به ادامه حیات و کار استمرار بخشد.
شک نسیت یکی از مهم ترین راههای ایجاد تعامل با دیگران گفتار است. گفتار از جمله ساحتهای وجودی انسان است که استفاده از آن برای همگان میسر است و برای به کارگیری آن هیچ هزینه ای لازم نیست. اگر بگوییم که شاخصه اصلی انسان سخن گفتن است سخن درستی گفته ایم. انسان بدون سخن نه تنها از سایر حیوانات متمایز نمیشود بلکه اساساً تکامل و تعالی نمییابد. انسان با رابطه زنده است و مهم ترین ابزار رابطه سخن گفتن است. حضرت علی(ع) درباره اهمیت سخن و نسبت آن با انسان میفرماید: «ما الإنسانُ لَولا اللِّسانُ إلاّ صُورَهُ مُمَثَّلَةٌ أو بَهیمَةٌ مُهمَلَةٌ» (غررالحکم، ص ۸۲۱، ح ۱۰۲۷۰). اما نباید چنان سخن گفت که عالمیرا ویران کند، به اختلافات دامن بزند، روابط را سست نماید بلکه سخن باید همواره معطوف به اهداف سازمانی باشد و اگر سودی بر آن مترتب نباشد هرگز نباید بر زبان جاری شود. امروز اثرگذاری کلام در روابط انسان در عرصه ملی و بین المللی در قالب رسانههای شنیداری و گفتاری کاملاً آشکار شده است. اما این وضعیت در کلام مدیران نیز کاملاً مشهود است به گونه ای که ممکن است یک سخن مدیر یک سازمان را زیر و رو کند و باعث توفیق یا شکست آن شود. به علاوه سخن یک مدیر میتواند اعضای یک سازمان را کاملاً تحت تأثیر قرار دهد؛ میتواند انگیزه ی کار آنان را بالا ببرد یا برعکس موجب کاهش این انگیزه شود. امیرمؤمنان علی(ع) در مورد تأثیر کلام شیوا میفرماید: «رُبَّ کلامٍ أنفَذُ مِن سِهامٍ» (غررالحکم، ص ۴۳۲، ح ۵۲۶۹). اما باید به خاطر داشته باشیم که مدیران باید سخن مثبت و ایجابی را بر زبان آورند.
امیرمؤمنان(ع) در جایی میفرماید: «اَصوَبُ الرَّمُی، القَولُ المصیبِ» (غررالحکم، ص ۲۳۹، ح ۳۲۶۱). اما این سخن باید به گونه ای ادا شود که از ابهام، تعمید و ایهام به دور باشد و خاص و عام آن را بفهمند. «اَحسَن الکلامِ ماذانَهُ حُسنُ النظام و فَهِمَهُ الخاصُّ و العامُّ» (غررالحکم، ج ۱، ص ۲۰۶). منتها مدیران باید توجه داشته باشند که سخنران نیستند بلکه کارشان اداره امور است و از این جهت باید کلامشان در حد و اندازه ی خود و بدون تطویل ممل باشد. تا جایی سخن گویند که اهداف سازمانی را جلو ببرند «الکلامُ کالدواءِ قَلیلُهُ یَنفَعُ و کثیرهٌ یُهلِکُ». (غررالحکم، ص ۱۴۴، ح ۲۱۹۱) این سخن به قدری اهمیت دارد که انسان را از سایر موجودات جدا میکند.
ج) رابطه با مردم در ساحت کردار.
مراد از این ساحت پاسخ به این سؤال است که مدیر در ساحت عمل و کردار با زیردستان و سایر مردم چکونه باید رفتار کند تا بتوان رفتاری او را به لحاظ شغلی اخلاقی دانست؟
۱) امانتداری. در بررسی اخلاق حرفه ای آوردیم که یکی از موضوعاتی که باید در این اخلاق رعایت شود امانتداری است. این مقوله در موارد زیادی از حرف کاربست دارد به ویژه در مدیریت. حضرت امیرمؤمنان(ع) در کتاب نهج البلاغه مسئولیت پذیری و منصب پذیری را نوعی امانتداری تبیین نموده است. «وَ إِنَّ عَمَلَکَ لَيْسَ لَکَ بِطُعْمَةٍ، وَ لکِنَّهُ فِي عُنُقِکَ أَمَانةٌ» (نهج البلاغه، ن ۵: ۳۶۶).
در واقع اگر امانتداری را از اخلاق حرفه ای مدیریت کم کنیم امور زیادی زیر سؤال خواهند رفت و وضعیت شان به هم خواهند خورد. امیرمؤمنان(ع) قریب به چنین مضمونی را خطاب به مخنف بن سلیم استاندار اصفحان در باب عدم خیانت در امانتداری چنین میفرماید: «وَ مَنِ اسْتَهَانَ بِالْأَمَانَةِ، وَ رَتَعَ فِي الْخِيَانَةِ، وَ لَمْ يُنَزِّهَ نَفْسَهُ وَ دِينَهُ عَنْهَا، فَقَدْ أَحَلَّ بِنَفْسِهِ الْذُّلَّ وَ الْخِزْيَ فِي الدُّنْيَا، وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ أَذَلُّ وَ أَخْزَي. وَ إِنَّ أَعْظَمَ الْخِيَانَةِ خِيَانَةُ الْأُمَّةِ، وَ أَفْظَعَ الْغِشِّ غِشُّ الْأَئِمَّةِ» (نهج البلاغه، ن ۲۶: ۳۸۳).
از جمله مصادیق امانتداری صیانت از اسرار و عیوب اعضای سازمان است. علی(ع) موضوع یادشده در تعامل مدیر با اعضای سازمان را مورد تأکید قرار داده است که از مجموع سخنان ان حضرت موارد ذیل را میتوان استنباط کرد: ۱) اولین نکته این است که هر کس که درصدد کشف عیوب دیگران است باید از دایره ی مسئولیت کنار رود. چنین کسی به دلیل افشای اسرار و عیوب دیگران شایستگی عهده دار شدن هیچ گونه مسئولیتی را ندارد بلکه باید مدیران بالادستی نسبت به مسئولیت گرفتن چنین فردی حساسیت نشان دهند، نزدیکی او به مدیریت را بسان سم تلقی کنند. ۲) نکته دوم اینکه مدیران برای حفظ عیوب و اسرار مردم از همه ی افراد دیگر سزاوارترند. اساساً از نظر علی(ع) کسی که ظرفیت نگهداری عیوب و اسرار مردم را نداشته باشد اساساً نباید بتواند وارد حوزه مدیریت شود؛ یعنی در ساختار سازمانی باید مکانیسمیتعریف شود که اجازه چنین کاری به چنین افرادی داده نشود و آن هم نه فقط با خواست مدیر بلکه ساختار نباید چنین اجازه ای بدهد(نهج البلاغه، ن ۵۳: ۴۳۰-۴۲۹).
۲) عدالت و حلم. برخورد عادلانه مدیر با همه کارکنان و ارباب رجوع از جمله توصیههای جدی علی(ع) در نهج البلاغه است اما عدالت ورزی بدون تمرین و ممارست حاصل نمیشود بلکه پیش از تحقق آن مدیر باید فضایل دیگری را کسب کند. از جملهی این فضایل میتوان به حلم اشاره کرد که اگر تحقق یابد میتواند زمینه ساز عدالت ورزی در داوریها میشود که علی(ع) هم در برخی مواضع نهج البلاغه به آن اشاره کرده است:«الَّذِي عَظُمَ حِلْمُهُ فَعَفَا، وَعَدَلَ فِي کُلِّ مَا قَضَي» (نهج البلاغه، خ ۱۹۱: ۲۸۳).
حضرت امیرمؤمنان علی(ع) خطاب به مدیران و کارگزاران میفرماید: «إذا مَلَکتَ فارفق» (غررالحکم، ص ۳۲۳، ح ۳۹۶۵).
۳) سخاوت. مدیر موفق و کارآمد هم به لحاظ فردی و هم از نظر سازمانی در موارد لزوم باید سخاوت در پیش بگیرد: «السخاءُ يَكسِبُ المَحَبَّهَ وَ يَزَينُ الأخلاقِ»؛ سخاوت، دوستی را کسب میکند. (غررالحکم و درالکلم، ص ۳۷۸).
ویژگیهای اخلاقی و زیبائیها، نعمتی هستند که خداوند آنها را در اختیار بندگانش قرار داده تا از آنها به نحو احسن استفاده شود.
به فرموده علی(ع): «إنَّ اللهَ جَميلُ و يُحبُّ الجمالَ و يُحِبُّ أَن يَرَى ءاثَارَ نِعمَتِه على عَبدِه» (میزان الحکمه، ج ۲، ص ۷۷۲)؛ خداوند زیباست و زیبائی را دوست دارد و دوست دارد آثار نعمتش را بر بنده اش ببیند.
وجه تمایز بین مدیریت و رهبری. قبل از ادامه بحث با توجه به اشتراکات میان رهبری و مدیریت لازم است به تفاوتهای موجود میان این دو اشاره داشته باشیم. برخی بر این باورند که مدیریت همان رهبری است در حالی که این تصور و باور غلط است؛ چرا که وجه تمایزهای مهمیبین رهبری و مدیریت وجود دارد که در ذیل به چند مورد اشاره میشود:
یکم. رهبری مفهومیوسیع تر از مدیریت و مدیریت نوعی زیر مجموعه رهبری است.
دوم. مدیریت به دنبال رسیدن به مقاصد سازمان است ولی رهبری به عنوان یک مسئولیت اجتماعی به دنبال رسیدن به مقاصد عموم جامعه است.
سوم. رهبر به تشخیص توانایی فهم موقعیتی است که شخص میخواهد در آن نفوذ کند ولی مدیر بعد از شناخت موقعیت خود آن را در سیستم عملی میسازد.
چهارم. رهبری نوعی تشخیص و توانایی تطبیق رفتار خود با دیگران است ولی مدیریت نوعی فعالیت مغزی برای بهتر اداره کردن سیستم یا سازمان است (برومند، زهرا، مدیریت رفتار سازمانی، انتشارات پیام نور، چاپ یازدهم ۱۳۸۳، ص ۳۷).
به طور کلی رهبری زمانی محقق میشود که شخص سعی داشته باشد بدون در نظر گرفتن دلیل و برهان، به امری تأثیر بگذارد. چه این تأثیر جنبه فردی یا سازمانی یا اجتماعی داشته باشد یا نداشته باشد ولی مدیریت محدود به برنامه ریزی و سازماندهی و نظارت بر مجموعه ای محدود با محوریت سیستم یا سازمان است (اوصاف و ویژگیهای مدیران در قرآن و نهج البلاغه: ۱۷-۱۶).
نتیجه گیری
نسبت میان اخلاق حرفه ای و مدیریت سازمانی در نهج البلاغه مسأله اصلی این نوشته است. بررسی این مسأله نشان داد که بالا رفتن توفیقات و میزان بهره وری در سازمان و موجب افزایش گارایی مدیران سازمان میشود. اما اخلاق حرفه ای مدیران مانند سایر اصناف اخلاق تنها با اگاهی صرف حاصل نمیشوذ بلکه برای تحقق آن لازم است مدیران به برخی اقدامات عملی دست بزنند که علاوه بر کسب آگاهیهای مربوط به حوزه ی اخلاق لازم است برخی اقدامات را به انجام برسانند که مهم ترین آنها به قرار زیر قابل بیان اند: ۱) ایجاد رابطه صمیمیبا خدا؛ ۱) تمریت فضایل و دوری از رذایل؛ ۳) دیدار معنادار و مستمر با عالمان؛ ۴) دیدار معنادار و مستمر با اهل مروت؛ ۵) دیدار معنادار و مستمر با اهل ورع؛ ۶) دیدار معنادار و مستمر با بخشش. در کنار همه اینها مدیر سازمان باید بکوشد تا برخی از اوصاف فردی- سازمانی در سازمان به صورت ساختار درآیند تا از این طریق مدیر از تحقق این اوصاف اطمینان کامل به دست آورد.
منابع
- قرآن کریم، ترجمه محمد مهدی فولادوند.
- نهج البلاغه، ترجمه حسین استاد ولی،تهران:اسوه:۱۳۸۸
- آمدی، عبدالواحد، تصنیف غررالحکم و دررالکلم، با مقدمه و نصحیح و تعلیق جلال الدین حسینی ارموی ، تهران، دانشگاه تهران ۱۳۸۴٫
- برومند، زهرا، مدیریت رفتار سازمانی، انتشارات پیام نور، چاپ یازدهم ۱۳۸۳٫
- علیزاده، یعقوب؛ آقاپور، مهدی؛ اوصاف و ویژگیهای مدیران در قرآن و نهج البلاغه؛ تهران: دانش پرور؛ ۱۳۸۹٫
- مجلسی، محمدباقر؛ بحارالانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار، ج ۷۸، تهران، دارالکتاب السلامیه، ۱۳۶۴٫
- أبو هلال، العسكري، معجم الفروق اللغویه، بیروت، دار الآفاق الجدیده، چاپ اول،۱۴۰۰ ق.
- طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، تخفیق سید احمد الحسینی، تهران، المکتبه المرتضویه، ۱۳۹۵ق.
- محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمه، قم، دارالحدیث،۱۳۷۷٫
- نراقی، مهدی، جامع السعادات، ج۱، تصحیح محمد کلانتر، بیروت، موسسه الاعلمیللمطبوعات،
ثبت دیدگاه