، نشست «فلسفه، بیرون و درون دانشگاه» عصر سهشنبه ۲۴ بهمن در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد.
در این نشست محسن جوادی؛ استاد دانشگاه قم سخنرانی کرد که گزیده آن را در ادامه میخوانید؛
عنوان صحبت من فلسفه اخلاق در دانشگاه است. وقتی از فلسفه اخلاق صحبت میکنیم توقع کسانی که این رشته را ایجاد کردند این است که تغییر و اصلاحی در نگرش اخلاقی فرد ایجاد شود و فلسفه اخلاق در نگرش اخلاقی فرد اثر بگذارد و فرد برداشت بهتری از امر اخلاقی پیدا کند. بحث من این است که آیا این اتفاقات در پی توسعه رشته فلسفه اخلاق در دانشگاهها افتاده است یا خیر؟
در ایران مطالعه جدی در این زمینه صورت نگرفته است که مستند به آن بگوییم این امر صورت گرفته است یا خیر، ولی در غرب مقالاتی هست که این کار را کردند و این مقالات نشان میدهد که غربیها خیلی از روند این قضیه خوشحال نیستند و احساس مثبتی ندارند که این سرمایهگذاری که در رشته فلسفه اخلاق شده، چنین تاثیراتی بر جای گذاشته باشد و توانسته باشد افرادی که دانشجوی فلسفه اخلاق هستند را از نظر اخلاقی دارای نگرش جدیدی کرده باشند یا دیدگاه قبلی خودشان را موجهتر کرده باشند. حال باید بررسی کنیم که چرا این اتفاق نیفتاده است.
برداشت شخصی من از چیزی که اینها میگویند خیلی دور نیست و من هم احساس میکنم در ایران هم داستان همین است. شاید کسی بگوید برای تاثیرگذاری بر نگرش اخلاقی، فلسفه اخلاق تنها راه نیست و ما راههای دیگری هم داریم مانند موعظه اخلاقی و باید مقایسه کنیم این در قیاس با فلسفه چقدر توانسته اثرات اخلاقی داشته باشد. ما میخواهیم ببینیم چرا این اتفاق افتاده و چرا توضیح بیشتر درباره یک دیدگاه اخلاقی ما را به سمت قبول آن دیدگاه اخلاقی نمیبرد؟ پس مسئله اصلی این است چه اتفاقی میافتد فرآیند فلسفیدن در اخلاق اثراتی که از آن انتظار میرود را بر جای نمیگذارد؟
دلایل ناکامی فلسفه اخلاق در توسعه اخلاق
در تحقیقاتی که در این زمینه انجام شده است دلایل مختلفی ذکر کردند که چرا این ناکامی وجود دارد و این توقع برآورده نمیشود از جمله به خود برنامه فلسفه اخلاق اشکال وارد کردند و گفتند برنامه این رشته با صدای دانشجو هماهنگ نیست و صرفا برنامههای انتزاعی است که دانشجو به چشم یک درس که باید آن را بگذارند به آن نگاه میکند. چون بحث ما ناظر به غرب نیست و ناظر به کشور خودمان است، پرداختن به این دلایل که غربیها بیان کردند لزومی ندارد.
من فکر میکنم یکی دو تا نکته در اینجا وجود دارد یکی اینکه وقتی کل ساحتهای اخلاقی که از بیرون ترویج میشود مسیری میرود که شما خلاف آن مسیر را میروید طبیعی است انگیزش اخلاقی در شما کمرنگ میشود چراکه انگیزش اخلاقی تابع عوامل زیادی است و صرف آگاهی کافی نیست. یک بخش دیگرش این است که این رشته خیلی با مسائل و نیازهای ما مرتبط نیست و نمیتواند زندگی اخلاقی ما را درگیر کند.
یکی از مشکلات دیگری که در حوزه فلسفه اخلاق داریم این است که هم در تصور حاکمیت و هم در ذهنیت ما آن چیزی که برای اخلاق تعیینکننده است فلسفیدن اخلاقی نیست. به عنوان مثال ما هنوز نتوانستیم تکلیف دینورزی در اخلاق را با فلسفه اخلاق حل کنیم. ما باید بررسی کنیم مسیر عقلانی که در استدلالهای اخلاق مطرح میکنیم تا کجا میتواند اثر داشته باشد تا ما متناسب با آن دست به ارزیابی بزنیم. آیا تصمیمگیری اخلاق ما فقط ناشی از یک حکم فقهی است یا فاصلهای بین خود حکم فقهی و تصمیمگیری وجود دارد که من میتوانم در آنجا برنامهریزی عقلی داشته باشم.
زنان باید در فلسفه مردانه بیندیشند تا جدی گرفته شوند
در ادامه این نشست مریم نصر اصفهانی؛ عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی سخنرانی کرد که گزیده آن را در ادامه میخوانید؛
این موضوع خیلی موضوع مهمی است و خوشحالم نشستی با حضور اساتید فلسفه درباره این موضوع برگزار شده است. من سال ۸۰ فلسفه را شروع کردم و در جلسه اول کلاس درس فلسفه، استادمان از تکتک بچهها خواست بگویند چرا آمدند فلسفه بخوانند. استاد به دخترها که یک سمت کلاس نشسته بودند گفتند شما که شوهر میکنید، سپس از پسرها پرسید که پدرهای شما چکاره هستند و بعد به آنها گفت شما هر رویایی داشته باشید، چه به آن برسید و چه نرسید ابتدا بروید پیشه پدرتان را ادامه دهید چون در فلسفه شغلی نخواهید داشت. به همین دلیل بحث امروز من درباره این مسئله است که زنان اگر بخواهند فلسفه بورزند جایشان کجا است.
بحثم را با این جمله آغاز میکنم که میگوید زن دیگری است و انسانی که زن میشود دیگری است. زن نه تنها در جامعه دیگری است بلکه زن در فلسفه هم دیگری است، در دانشگاه هم دیگری است و با اینکه اکثریت دانشجویانی که وارد دانشگاه میشوند زن هستند ولی به مرور حذف میشوند و اصولا جدی گرفته نمیشوند و انواع تبعیضها و کنایهها را شاهد هستند.
سوای تمام این مسائل، باید ببینیم آیا فلسفه با جنسیت مربوط است. ما در همان سالهای اول دانشجویی شنیدیم که هیچ فیلسوف جدی زنی نداشتیم و از ارسطو تا نیچه تا کانت گفتارهای زنستیزانه زیادی وجود دارد منتهی صرفنظر از این چیزها خود فلسفه هم در ابعاد مختلفش یک دانش جنسیتی است و این بحثی است که در دوران پستمدرن مطرح شد. اگر فلسفه را به عنوان شناخت بنیادین واقعیت تعریف کنیم و مفاهیمی مثل عینیت و عقلانیت را بررسی کنیم، این مفاهیم به شدت جنسیتی هستند، موضوعات فلسفه به شدت جنسیتی هستند و زنی که وارد فلسفه میشود باید تفکر خودش را کنار بگذارد و مردانه بیندیشد تا جدی گرفته شود. به گواهی تاریخ فلسفههایی که درباره زنان فیلسوف نوشته شده زنان تقریبا همهشان همین کار را میکردند و زنان فیلسوف در تاریخ کاملا مردانه میاندیشیدند.
ما دانشجویان زن فلسفه خیلی خوبی داریم ولی به ندرت هیئت علمی دانشگاه میشوند و عموما مهاجرت میکنند یا به ترجمه مشغول میشوند به خاطر اینکه دانشگاه روی خوشی به آنها نشان نمیدهد و جایی در دانشگاه ندارند. در همین نشست هم فقط من به عنوان سخنران زن حضور دارم. در بیرون دانشگاه هم اوضاع زنان در فلسفه بدتر است چون اگر در دانشگاه چند صندلی برای شما اختصاص داده بودند، بیرون دانشگاه همان چند صندلی هم برای شما اختصاص ندادهاند.
ما در تاریخ فلسفه غرب گزارشهایی داریم که از همان نخستین مراحل فلسفه در یونان باستان، زنان در این رشته حضور داشتند یا حتی در قرون وسطی هم این امکان برای زنان وجود داشت و تا دوران مدرن هم این امکان فراهم بود و در غرب فضایی بیرون دانشگاه وجود داشت که زنان بتوانند نظریهپردازی کنند و نظریه خود را به دیگر فلاسفه نشان دهند تا آن را نقد کنند. این در حالی است که در ایران بیرون از دانشگاه اوضاع برای زنان خوب نیست و همان امید اندکی که برای زنان درون دانشگاه وجود دارد، بیرون دانشگاه نیست. اینقدر موقعیت نیست که باعث شده عموم دوستان بسیار خوبی که در ایران میشناختیم از ایران رفتهاند و نیرو و ظرفیتشان از ما گرفته شد و در اختیار دانشگاههای غرب قرار گرفت.
ثبت دیدگاه