اول مهر برای هر فردی به نحوی جلوه میکند؛ برای بعضی نوستالژیک و خوشایند و برای برخی هم اضطرابآور. اگر از آن دسته افراد باشید که اقبال همراهتان بوده و دوران تحصیلی جذابی را طی کردهاید حتماً اول مهر برایتان شیرین خواهد بود اما اگر در دوران تحصیل، بیاقبالی چون سایهای شوم به علتهای متفاوت مدرسه، معلم و همکلاسی بد همراهتان بوده؛ قطعاً اول مهر، طعم تلخ و گسی برایتان خواهد داشت.
فارغ از تلخیها و شیرینیها؛ اول مهر و آغاز سال تحصیلی برای جامعه مهم است چراکه آینده کشور در دست نسلی است که امروز کوله به دوش به مدرسه میرود. اگر به ضعفها و کاستیهای آموزشی و تربیتی مدارس توجه کنیم قطعاً آیندهای هموارتر خواهیم داشتم و در غیر این صورت «در بر همین پاشنه خواهد چرخید».
به مناسبت اول مهر و آغاز سال تحصیلی با محمد حسنی، پژوهشگر و عضو هیئتعلمی پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش گفتوگویی انجام داده و به موضوع چالشهای تربیتی آموزش و پرورش پرداخته است. از تألیفات حسنی میتوان به کتابهای «فلسفه تعلیم مدرسهای»، «فلسفه تربیت در جمهوری اسلامی ایران»، «مدرسه و تربیت اخلاقی»، «رویکردهای نوین در تربیت اخلاقی» اشاره کرد. در ادامه مشروح این گفتوگو را میخوانید.
آموزش و پرورش چگونه باید با هم همراه شوند؟
متأسفانه به نحو سنتی در مدرسه یک شکاف و جدایی ایجاد شده است به گونهای که دو گفتمان آموزشی و پرورشی را به صورت همعرض در مدرسه به وجود آوردیم. گفتمان پرورشی با انقلاب اسلامی توسعه و گسترش پیدا کرد؛ قبل از انقلاب چیزی به نام «امور تربیتی» در مدرسه وجود داشت که فاقد وجاهت سیاسی و ایدئولوژیک بود اما بعد از انقلاب به دلیل حضور نامبارک، نامناسب و آزاردهنده خیلی از جریانات سیاسی در مدرسه و سیاستزده و ناآرام کردن فضای مدرسه، مسئولان و سیاستگذاران آن برای دور کردن صحنه مدرسه از درگیریهای سیاسی، امور تربیتی را توسعه داده و مربیان پرورشی را به مدارس گسیل داشتند.
نقش اصلی مربیان پرورشی در آن زمان یک نوع دیدهبانی سیاسی و ایدئولوژیک از مدرسه بود تا درهمریختگی و نفوذ غیراصولی و حضور نادرست گروههای سیاسی در مدرسه را حذف و تعدیل کنند که البته این حرکت صحیح و شایستهای بود. دیدهبانی سیاسی و ایدئولوژیک، ادامه پیدا کرد و اکنون نیز نگاه پرورشی در ذات خود یک نوع دیدگاه سیاسی و ایدئولوژیک را در مدرسه دنبال میکند و این اتفاق شکافی را بین گفتمان پرورشی و آموزشی به وجود آورده است.
این همعرضی و جدایی دو گفتمان همیشه مورد انتقاد بوده است؛ مشکل اصلی نگاه دوگانه و همعرض به کارکرد مدرسه است که به لحاظ نظری و عملی، تربیت متعادل و همه جانبه است اگر بتوانیم به شکلی این تمایز و جدایی را حذف کنیم و در مدرسه گفتمانی به نام گفتمان تربیت متعادل که واجد هر دو گفتمان است را حاکم کنیم، بسیار کار درستی کردیم و بهترین تحول در مدارس رخ خواهد داد.
برای این کار لازم است نگاه ما از آموزش صرف تغییر کند و دیدگاههای آموزشی سنتی ما که بیشتر ناظر به نقش معلم به عنوان انتقال محتوا و نقش مدرسه بهمثابه آماده کردن صرف دانشآموزان برای آزمون، نمره و رتبه و نهایت دانشگاه و شغل است؛ تغییر یابد. همچنین گفتمان پرورشی که نقش دیدهبانی سیاسی و ایدئولوژیک را در مدرسه دارد و بیشتر بر ارزشهای سیاسی و ایدئولوژیک مورد قبول حاکمیت تأکید میکند را به سمت استقرار فضا و جو اخلاقی و مناسبات ارزشمند تغییر دهیم.
به طور کلی مدرسه باید به جای کارکرد آموزشی سنتی و یا دنبال کردن ارزشهای سیاسی و ایدئولوژیک حاکم، کارکرد تربیتی داشته باشد. مراد من از تربیت توسعه متوازن و متعادل، توسعه تواناییهای دانشآموزان در همه ساحتها برای زندگی شایسته است؛ به زبان دیگر مدرسه نیازمند یک دگرگونی در پارادایم موجود و غالبش است.
اگر میخواهیم این تغییر و دگرگونی را ایجاد کنیم باید آن جدایی را از صحنه مدرسه بیرون کنیم و نگاهی واقعبینانه به مدرسه داشته باشیم؛ مدرسه در واقع بافت و بستری برای یادگیری خوبیها و تواناییهای سازنده است. یادگیری مورد نظر زمانی رخ میدهد که این بستر به درستی مهیا باشد. مدرسه میتواند بر یادگیری هر چیزی مانند ارزشهای اصیل اخلاقی، زمینهسازی برای دینورزی و گرایش به معنویت تعالیبخش، برقراری ارتباط مؤثرتر جامعه و طبیعت، تفکر و اندیشهورزی و بسیاری از ارزشهایی که برای جامعه امروز نیاز است، تأکید کند اما مشروط بر اینکه بستر و بافت مناسب و متناسبی فراهم شود. این موضوعی است که به طور جدی و عالمانه و عامدانه مورد عنایت قرار نگرفته است.
گفتمان پرورشی میتواند با یک چرخش، به جای دیدهبانی سیاسی و ایدئولوژیک در مدرسه به سمت همیاری در فراهم کردن جو و بستر مناسب مدرسه برای تحقق یادگیری حرکت کند. براساس دیدگاه بسیاری از متفکران اگر جو مناسبی در مدرسه فراهم شود؛ دانشآموزان بسیاری از ارزشهای اصیل و تواناییهای ضروری برای زندگی اجتماعی را کسب میکنند. بنابراین باید از پارادایم تمایز و جدایی از گفتمان آموزشی و پرورشی دست برداریم و به سمت پارادایم تربیت متعادل برویم و مشارکتاً هر دو گفتمان، یک جهتگیری کلان داشته باشند؛ باید زمینه مناسب برای کسب شایستگیهای ضروری و لازم را در مدرسه ایجاد کنیم.
مدرسه چگونه میتواند به رشد تربیتی کودکان کمک کند؟
چیزی به نام رشد تربیتی نداریم، اما رشد اجتماعی، عقلانی، شخصیتی وجود دارد. اگر آسیبشناسیِ ناظرِ جدایی دو گفتمان پرورشی که در سؤال اول به آن اشاره و مطرح شد، برطرف نشود؛ تمایز این دو گفتمان باعث ناکارآمدی مدرسه میشود و کارآمدی مدرسه در اثر جدایی این دو گفتمان متفاوت، به شدت کاهش پیدا میکند.
این ناکارآمدی میتواند اصل وجودی مدرسه را زیر سؤال ببرد. همچنانکه در زیستبوم ایران، استعاره مرگ مدرسه پربسامد شده و طنین آن بهقدری است که نگرانیهای جدی را برانگیزد. این استعاره نشان میدهد مدرسه در شرایط مخاطرهآمیزی قرار گرفته است. پژواک این استعاره در اذهان هوشمندان کمکارکردی یا کژکارکردی نیست بلکه ناکارکردی است و این برای یک نهاد اجتماعی یعنی مرگ.
آثار جدایی گفتمان آموزشی و پرورشی در جامعه چیست؟
مشکل اصلی اینجاست که به دلیل ناکارآمدی مدرسه و تعارض درونی بین دو گفتمان آموزشی و پرورشی، شأن و جایگاه مدرسه در جامعه تنزل پیدا کرده است؛ تنزل جایگاه مدرسه در جامعه بسیار خطرناک است. شرایط به گونهای شده است که بسیاری از خانوادهها نسبت به مدرسه بیاعتماد شدهاند و این بیاعتمادی میتواند برای جامعه عواقب ناگواری را به همراه داشته باشد. اکنون شاهد شکاف ارزشی بین جامعه، خانواده و مدرسه هستیم برخی شواهد پژوهشی، چنین نشانههای خطر را آشکار کردهاند و این شکاف میتواند برای مدرسه مانع جدی باشد.
برخی از شواهدی که ناظر بر این شکاف است را بیان خواهم کرد؛ یکی از نشانههای این شکاف شدت گرفتن جریان Home Schooling است؛ یعنی دنبال کردن تربیت مدرسهای در چهارچوب خانه. والدینی که حاضر نیستند فرزندان خود را به مدرسه بفرستند و نقش تربیتی مدرسه را در خانه دنبال میکنند؛ به بیان دیگر برخی از خانوادهها علاقه ندارند که بچههای خود را به مدرسه بفرستند و دوست دارند خودشان در خانه یا در نهادهای جانبی مدرسه به فرزندان خود آموزش دهند در این سالها شاهد گسترش این جریان اجتماعی هستیم این نوعی از رفتار جدایی خانواده از مدرسه محسوب میشود. بخشی از انگیزههای گرایش به مدارس غیردولتی هم در این فضا و جریان قابل تفسیر است.
همچنین شکل گرفتن جریانی بین خانوادههای مؤمن و مذهبی تحت عنوان «مدارس مسجد محور» از این دسته است که البته هنوز این مدارس در نظام تربیت مدرسهای هویت رسمی را پیدا نکرده اما شواهد آن بسیار زیاد بوده و تعدادی از «مدارس مسجد محور» در کشور شکل گرفته است. توسعه این جریان نیز دال بر شکاف جامعه و خانواده با مدرسه است. شکلگیری این نوع مدارس به این دلیل است که خانوادههای مذهبی از محیط مناسب مدرسه ناامید شدند. بنابراین هر دو گروه خانواده در حال دور شدن از مدرسه هستند که نشان دهنده از دست رفتن تدریجی شأن اجتماعی و منزلت مدرسه است.
همچنین شواهدی در دست داریم که مداخلات غیراصولی والدین در مدارس در حال اوجگیری است که دلیل عمده توسعه این مداخلات غیراصولی والدین، بیاعتمادی به مدرسه، معلم و کارکنان مدرسه است؛ البته جنبههای دیگری هم وجود دارد که میتوانیم مورد بحث قرار دهیم که این مهم در این مقال کوتاه نمیگنجد
چه راهبردی برای اینکه این شأن را به مدرسه برگردانیم پیشنهاد میکنید؟
در آغاز گفتوگو بر جدایی دو گفتمان در مدرسه به عنوان یک آسیب تأکید کردم اگر به جای تأکید بر شکاف دو گفتمان پرورشی و آموزشی به سمت همکاری، همیاری و همجهتی این دو جریان در قالب مفهومی به نام «تربیت متعادل» برویم که در مبانی نظری سند تحول بنیادین آموزش و پرورش به نحو روشنی به آن پرداخته شده است؛ این مقصود برآورده میشود. گفتمان پرورشی باید از مأموریت سنتی خود که دیدبانی سیاسی ایدئولوژیک در مدرسه است و گفتمان آموزشی که آموزش محتوا محور و با مکانیزم انتقال است؛ دست بردارند و هر دو بر توسعه تواناییهای دانشآموزان در ساحتهای وجودیشان چه ساحت اجتماعی، علمی، اخلاقی و حتی دینی توجه داشته باشند. این خطر ناکارکردی را از پیش روی نهاد مدرسه بر خواهد داشت.
افزون بر این برای ارتقای شأن اجتماعی مدرسه باید اعتماد خانوادهها را نسبت به مدرسه بالا ببریم. برای این منظور فضای دموکراتیک و مشارکتی بیشتری را در مدرسه ایجاد کنیم و کاری کنیم که والدین که مشتریان اصلی مدرسه هستند و جامعه محلی، نقش بیشتری در مدرسه داشته باشند. این اتفاق باعث میشود که فضای مدرسه مشارکتی شود و به نوعی شاهد بازگشت و حضور بیشتر والدین باشیم. مدرسه باید یک نهاد عمومی تلقی شود که جامعه آن را از خود تلقی کند نه از دیگری.
به دلیل ضعف پشتیبانیهای لجستیکی، مالی و فکری توسط دولت و نهایت حاکمیت، مخصوصاً مدارس دولتی بسیار تضعیف شدهاند اما اگر بخواهیم فضای مشارکتی ایجاد کنیم میتوانیم شکلی از مدرسهداری را دنبال کنیم که والدین، جامعه محلی و متخصصانِ پداگوژی که در جامعه محلی حضور دارند نیز بتواند در مدرسه نقشآفرینی کنند و با این کار فضای مدرسه ملایمتر شود و یک نوعی بازگشت اعتماد به مدرسه شکل میگیرد.
اشتباهات تربیتی مدارس چیست و راه تصحیح این اشتباهات را بیان کنید.
تربیت، کارکرد اصلی مدرسه است و از مدرسه بیشتر انتظار تربیت وجود دارد. تربیت را معادل فعالیتهای پرورشی مدرسه و مسئولیتهای رسمی مربیان پرورشی نمیانگاریم بلکه تربیت به معنای توسعه تواناییهای دانشآموزان برای شکفتن فردی و بلوغ اجتماعی است.
آموزش محوری اشتباه اساسی مدرسه است و تأکید بیش از حد بر آموزش صرف و بیتوجهی به معنای کامل تربیت همهجانبه، از خطاهای راهبردی مدرسه است. تربیت همه جانبه به معنای این است که تحولات شخصیتی دانشآموزان باید در همه ابعاد شخصیتی آنها رخ دهد و فقط در بعد علمی آنها نباشد. باید کاری کنیم تا فرصتهای یادگیری و تربیتی در همه ساحتهای وجودی دانشآموزان تأثیرگذار باشد و آنها را به سمت شکوفایی بیشتر پیش ببرد و برای زندگی پاکیزه و شایسته در جامعه آماده کند.
باید مدرسه بستری برای تحقق یادگیری باشد؛ همچنانکه برای شنا کردن در استخر آب نیاز داریم و اگر آب وجود نداشته باشد و بستر فراهم نباشد در استخر خالی نمیتوان شنا کرد؛ در مدرسه نیز زمانی یادگیری و تحولات سازنده رخ میدهد که بستر و جَو مدرسه مناسبسازی شود.
عناصری در فضای مدرسه وجود دارد که اگر مناسبسازی شود یادگیری بهتر رخ میدهد و اغراض تربیتی محقق میشود. مدرسه بهمثابه بستر و فضا نه کالبد صرف، مدرسه یعنی مناسبات درست انسانی نه یک نهاد رسمی صرف؛ این بستر و مناسبات باید واجد برخی ویژگیها مانند اینکه فضای مدرسه را ایمن و فاقد خشونت باشد. ایمن شدن فقط جنبه روانشناختی ندارد بلکه جنبه کالبدی هم دارد.
محیط مدرسه باید به گونهای باشد که سرشار از احترام متقابل بین کارکنان مدرسه، دانشآموزان و والدین باشد، قانونمندی و احترام به قانون در مدرسه نمود داشته و قانون به صورت منصفانه و عادلانه رعایت شود و این گفتمان کاملاً مسلط در مدرسه باشد. در مدرسه باید مشارکت واقعی وجود داشته باشد؛ مشارکت به معنای این نیست که دانشآموزان مثلاً در نظافت مدرسه همکاری کنند یا والدین برای رفع تنشهای مالی، به مدرسه کمک کنند بلکه باید شرایطی فراهم شود تا دانشآموزان، والدین و کارکنان در امور و تصمیمگیریهای مدرسه همفکری و همکاری کنند و این موضوع برای آنها هم حق و هم تکلیف تلقی شود.
صدای همه باید در مدرسه شنیده شود. احساس مسئولیت نسبت به مدرسه و مراقبت از آن باید بین دانشآموزان و سایر ذینفعان گسترش یابد. معلمان، دانشآموزان و سایر کارکنان باید در مدرسه احساس حمایت کنند. آغوش مدرسه برای تمامی دانشآموزان باز باشد و دانشآموزان، مدرسه را از خود بداند. این موارد نشان میدهد که وقتی مدرسه به عنوان بستر و بافت یادگیری تلقی گردد باید منشهای اخلاقی ویژهای داشته باشد. در صورتی که مدرسه واجد این منشهای اخلاقی باشد یعنی اخلاقی شود؛ حضور شناختی، عاطفی و اجتماعی سطح بالا و عمیق دانشآموزان در مدرسه امکان پذیر میشود. هرچه حضور اجتماعی به معنای عاملیت در امور مدرسه، حضور عاطفی به معنای علاقهمند بودن و احساس تعلق خاطر داشتن به مدرسه و حضور شناختی به معنای میل به یادگیری و درگیری بیشتر در انجام فعالیتهای یادگیری، به طور کلی هر چه احساس مسئولیت برای «در مدرسه بودن» افزایش پیدا کند، مدرسه موفقتر خواهد بود.
آیاروشهای تربیتی که در مدارس استفاده میشود بهروز است؟
پاسخ به این پرسش سهل و ممتنع است؛ ممتنع نبودن آن به سبب ابهام در معنای «بهروز» بودن است زیرا لزوماً هر اندیشه و ایده جدید، مناسب و ارزشمند نیست. این را هم باید بدانیم که مدرسه خصلت محافظهکاری دارد و از دگرگونیهای ناگهانی، تند و شدید استقبال نمیکند. آنچه مدرسه را بهروز میکند پذیرش و تسلیم محض در برای تحولات روزآمد نیست بلکه عاملیت مدرسه مهم است. مدرسه باید در تربیت دانشآموزان عاملیت داشته باشد نه اینکه واسطه تحقق منویات بالادستیها یا پذیرای منفعل هر چه مُد شده باشد.
«روزآمد» شدن از منظر پداگوژیک در مدرسه باید درونزاد باشد نه امری صرفاً برونزاد؛ به سخن دیگر نباید درِ مدرسه به روی هر اندیشه و تفکری که از بیرون میآید باز باشد. مدارس باید برای خودشان هویت، عاملیت و استقلال داشته باشند. «روزآمد» شدن به معنای مواجهه فعال و اندیشهورزانه با اقتضائات اندیشههای حال و آینده است.
این موضوع که هر روش و رویه جدیدی ارزشمند است نیز قابل بحث است مثلاً دانشآموز محوری امروز جلوهای ممتاز در اندیشههای تربیتی و مدرسهای دارد و بسیار بر دانشآموز محوری و نقش صرف تسهیلگری مدرسه و معلم در مقابل معلم محوری پافشاری میکنند اما آیا ما باید بدون تأمل در پی این روش جدید در کلاس و درس باشیم؟ خیر؛ این گونه نیست. همیشه نباید در برابر روشهای جدید منفعل بود؛ رابطه معلم محوری یا دانشآموز محوری مناسب نیست بلکه رابطه صحیح، رابطه تعاملی است؛ رابطهای که در مراحل پایین، تعامل ناهمتراز است که به مرور به رابطه همتراز تبدیل میشود.
دانشآموز باید احساس شخصیت کند و بین معلم و دانشآموز احترام متقابل وجود داشته باشد؛ برای مثال اگر دانشآموزان به احترام معلم از جا برمیخیزند معلم نیز باید در پاسخ به احترام آنها رفتاری نشان دهد نه اینکه کلاً وجه احترام به معلم را از موقعیتهای تربیتی حذف کنیم. نشانههای احترام در کلاس درس این است که همانطور که دانشآموز حرفهای معلم را میشنود معلم نیز صدای دانشآموز را بشنود و اجازه حرف زدن، نقد کردن و بحث کردن به او داده شود. بنابراین برخی از روشهایی که در مدارس به شکل نوآورانه به کار گرفته میشود به لحاظ پداگوژیک و تربیتی ارزشمند نیست.
ابزارهای تربیتی بهروز چیست؟
ابزارهای تربیتی بسیار متنوع شدهاند و هرکسی در دیدگاهها و نظریههای خود براساس مبانی و مفروضات خود متفاوت عمل میکند اما از تحولاتی که در مدارس وجود دارد این است که دیگر روشهای سنتی آموزش، مانند امتحان گرفتن، نمره دادن، سختگیریهای شدید، محدود کردن آزادی عمل دانشآموز و معلم؛ تقریباً به فراموشی سپرده شدهاند و روشهای فعال و مشارکتی مطرح است.
در روشهای جدید با توجه به اینکه به فضای سرشار از اطلاعات دسترسی داریم و ظرفیتهای شگفتانگیزی چون هوش مصنوعی در اختیار ما قرار گرفته است؛ قطعاً رویکردهای آموزشی ما باید تغییر کند. اکنون معلم به عنوان دارنده اطلاعات و انتقال دهنده آن؛ معنای خود را تا حد زیادی از دست داده است و باید به معلم بهمثابه مربی، هدایتگر توجه کنیم.
«تدریس معکوس» در طراحی آموزشی نمونه دیگر از نوآوریهای قابل توجه است؛ در این نوع تدریس دانشآموز با هدایت و راهنمایی معلم، قبل از ورود به مدرسه و کلاس، در خانه خود را برای یک موضوع و مسئله با مشاهده و مطالعه متون، فیلمها و منابع که عموماً در فضای مجازی به وفور یافت میشود، به نحو مقدماتی آماده میکند و معلم در کلاس درس با فراهم کردن فعالیتها و درگیری بیشتر دانشآموزان با موضوع و مسئله، زمینهساز یادگیری عمیقتر خواهد بود. این روش میزان درگیری و فعالیت دانشآموزان را با هدایت معلم افزایش میدهد.
سخن پایانی
اکنون در شرایطی هستیم که متأسفانه حال مدرسهها خوب نیست و باید این موضوع را به عنوان یک چالش ملی در نظر گرفت. باید حاکمیت، دولت و ملت نسبت به بدحالی مدرسه حساسیت پیدا کنند. خبرنگاران باید حساسیت آموزشی، تربیتی و پداگوژیک جامعه را بالا ببرند و مردم بدانند که حال مدارس زیاد خوب نیست و نبض و قلب آن خوب کار نمیکند و نشانههایی از ناکارآمدی دارد. این ناکارآمدی تا جایی است که در سالهای اخیر حتی از مرگ مدرسه حرف زدند و اگر این بدحالی مدرسه تداوم پیدا کند قطعاً کلیت جامعه با مشکل مواجه خواهد شد.
وضعیت فعلی مدرسه نشان میدهد که در سه دهه گذشته عملاً اهتمام ملیای که باید در رابطه با مدرسه، مخصوصاً مدارس دولتی، رخ میداد رخ نداده است. کارکرد مدارس دولتی را میتوان در کنکور و آزمونهایی که به صورت استاندارد گرفته میشود بررسی کرد؛ وضع خروجی مدارس دولتی بسیار بد است و این موضوع نگرانیهایی در سطح ملی ایجاد میکند.
مدرسه یک نهاد تأثیرگذار و سرنوشتساز است؛ نهادی که میتواند زیرساختهای توسعه پایدار را برای ما به وجود بیاورد. دولت و ملت باید به این مسئله توجه کنند و به مدرسه به عنوان یک نهاد تأثیرگذار و موتور پیشران توسعه اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اخلاقی عنایت بیشتری داشته باشند.
ثبت دیدگاه