حدیث روز
امام علی (ع) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

×
  • اوقات شرعی

  • پاسخ به ترس‌های برخی جوانان برای ازدواج + فیلم
    شناسه : 6412
    2
    اجتماعی » رسم زندگی دختر‌ها و پسرها دغدغه‌های متفاوتی دارند و بسیاری از جوانان هستند با وجود اینکه نیاز به رابطه اختصاصی با یک نفر از جنس مخالف دارند اما بیان می‌کنند که می‌ترسیم ازدواج کنیم. شرایط سخت قابل درک است ولی راه حل این نیست که چون دشوار است موضوع را کنار بگذاریم، بلکه راه حل این است که دانش خود را افزایش دهیم، مهارت‌های خود را تقویت کنیم و یاد بگیریم که چطور انتخاب کرده و زندگی کنیم.
    ارسال توسط :
    پ
    پ

    ازدواج یکی از مسائل مهم در زندگی هر فردی است، بنابراین همانند بسیاری از مسائل و مفاهیم مهم، باید قبل از ورود به این مرحله، آموزش دید. این آموزش‌ها باید افراد را نسبت به زندگی مشترک و امور مربوط به ازدواج آگاه‌تر کند و آن‌ها علاوه بر شناخت کامل خود، به معیار‌ها و ملاک‌های مشخصی در انتخاب همسر دست یافته و متناسب با شخصیت، فرهنگ و سبک زندگی و … شریک زندگی‌ خود را انتخاب کنند. 

    همانگونه که می‌دانیم، قبل از ازدواج  قدرت تصمیم‌گیری و انتخاب فرد مورد نظر بسیار زیاد است و این  قدرت می‌تواند ما را از تشکیل یک خانواده نابسامان دور کند، اما پس از ازدواج که خانواده شکل می‌گیرد، فقط می‌توان مشکلات را کم‌رنگ‌تر کرد، ولی به ندرت می‌توان در تار‌های تشکیل شده تغییری ایجاد کرد. آموزش مهارت‌های پیش از ازدواج راه و تلاشی برای پیشگیری از شکل‌گیری این ساختار‌های مشکل‌زا در تشکیل خانواده و به عبارتی ازدواج موفق است.

    دختران و پسران جوان باید به یکسری نکات مهم در انتخاب همسر توجه کنند. محمد سیدحسن طهرانی، روانشناس و مشاور ازدواج و خانواده این نکات مهم را در گفت‌وگو  برای مخاطبان تبیین کرده است.

    انسان‌ها چه نیازی به ازدواج دارند؟

    هر آدمی  وقتی به یک سن مشخصی می‌رسد نیاز به رابطه اختصاصی با یک نفر از جنس مخالف در او به صورت طبیعی شکل می‌گیرد. این چیزی نیست که کسی بخواهد در رابطه با آن تصمیم بگیرد، در واقع هر فردی اگر سالم باشد در یک مقطع سنی نوعی احساس درونی در او شکل می‌گیرد که نیاز دارد یک رابطه اختصاصی، همه جانبه و بلندمدت با یک نفر از جنس مخالف خود داشته باشد. نیاز به صمیمی بودن، عشق، رابطه جسمی، عاطفی، روانی و بلندمدت نیاز هر فرد است و این حسی است که در وجود آدم‌ها به صورت ناخواسته شکل می‌گیرد.

    انسان‌ها تلاش می‌کنند که این نیاز را به صورت فطری برطرف کنند اما اینکه چگونه به این نیاز پاسخ دهیم موضوع مهمی است. اگر نوع پاسخ دادن به این نیاز و رابطه به گونه‌ای باشد که بخشی از این نیاز‌های فرد را تأمین نکند، افراد آسیب می‌خورند و اگر به شکل صحیحی این نیاز برطرف نشود انسان‌ها دچار لطمه عاطفی می‌شوند.

    ما ظرف عاطفی و روانی‌ای داریم که قرار است یکجا آن را برای یک نفر مصرف کنیم و برای همیشه این ظرف عاطفی صرف آن فرد شود اما وقتی به هر دلیلی از این ظرف استفاده نشود و برای آن آدمی که قرار است این ویژگی‌ها را داشته باشد تا نیاز ما را تأمین کند صرف نشود، افراد دچار سرخوردگی، آسیب‌های عاطفی و احساس شکست می‌شوند. یعنی به همان میزان که این موضوع برای آدم‌ها ارزشمند است اگر آن را از دست بدهند دچار آسیب می‌شوند.

    روش پاسخ به این نیاز طبیعی در افراد متفاوت است، در بعضی از فرهنگ‌های قبایلی چهارچوب و قاعده‌ برای ورود به این رابطه وجود ندارد اما می‌بینیم وقتی افراد ملاحظات ورود به این رابطه را در نظر نمی‌گیرند به تدریج دچار آسیب‌هایی می‌شوند. این سؤال مطرح است که اگر ما برای پاسخ دادن به این نیاز طبیعی، راه‌هایی غیر از راه‌های عرفی و رسمی را انتخاب کنیم؛ آیا از این طریق نمی‌توان نیازهای خود را تأمین کنیم؟ چه اشکالی دارد؟ زیرا ممکن است بعضی از افراد بگویند که ما وارد رابطه بشویم اما تعهد صد درصدی ندهیم و لازم نباشد که متعهد باشیم تا آخر عمر با یک نفر باشیم یا زیر فشارهای مالی، خانوادگی و… نرویم و راهی را انتخاب کنیم که هم سود رابطه را داشته باشد و هم زیر بار فشار‌ها نرویم و ما را اذیت نکند؛ در نتیجه بعضی از راه‌ها را انتخاب می‌کنند که نیازهای آنها تأمین شود.

     

    کد ویدیو

     

    اما وقتی در تجربه نگاه می‌کنیم یعنی صرف نظر از اینکه چه چیزی درست یا غلط است و ارزشی در رابطه با آن صحبت کنیم؛ تجربه آدم‌هایی را می‌بینیم که برای ورود به این رابطه و پاسخ دادن به این نیاز خود، بعضی از قواعد را رعایت نمی‌کنند به همین دلیل در نهایت احساس رضایتمندی نمی‌کنند؛ مانند ماشینی که چهار چرخ دارد اما یکی از چرخ‌های آن کار نکند، این ماشین کارکرد نخواهد داشت یا مثلاً فردی وارد رابطه با شخصی شود که او را دوست داشته باشد و حس خوبی با یکدیگر دارند اما مطمئن نباشد که تا آخر با هم همراه خواهند بود یا نه؛ یا فردی کسی را دوست داشته باشد و فکر کند که به هم پایبند هستند اما بعضی از رفتارهای فرد مقابل او را اذیت کند، رفته‌رفته سبب دل‌زدگی شود یا اینکه افراد این حس را داشته باشند که این فردی که با او وارد رابطه شده‌ام همه وجود خود را وسط نگذاشته است و مقداری از وجود خود را در جای دیگر صرف می‌کند؛ طرف مقابل حس می‌کند که همه وجود فرد برای او نیست زیرا همانطور که بیان شد نیاز ما به رابطه به صورت اختصاصی است و افراد نیاز به رابطه تک و خاص دارند نه رابطه‌ای که با دیگران تقسیم شده باشد.

    رابطه‌ای که مشخص نباشد که در انتها به کجا می‌رسد و ممکن است که ادامه‌دار و همه جانبه نباشد و نگران باشیم طرف مقابل، قبل یا همزمان در رابطه متوجه کسان دیگری هم باشد. همه این موضوعاتی که بیان شد شاخصه‌های رابطه‌ای است که خارج از یک چهارچوب متعهدانه بوده و در عین اینکه ممکن است بعضی از مسئولیت‌ها را برای فرد به وجود نیاورد؛ نیاز ما را به قدر کافی تأمین نمی‌کند.

    صرف نظر از اینکه بخواهیم به ارزش‌ها توجه کنیم یا شعاری به موضوع نگاه کنیم؛ نیاز داریم به اینکه یک رابطه ویژه داشته باشیم که اسم آن را ازدواج گذاشته‌اند. یعنی ممکن است بگوییم که ما تعریف اسم نداریم اما اگر بخواهیم قواعدی داشته باشیم تا چهار چرخ این ماشین کار کند و کارکردی به عنوان ماشین داشته باشد و نیازهای ما را بخواهد تأمین کند، زمانی است که همه ابعاد را با همدیگر داشته باشد. ان‌شاءالله که همه جوانان ما بتوانند در مسیر پیدا کردن همراه همیشگی و اختصاصی، یار و همسفر خود را پیدا کنند.

     چگونه می‌توان با توجه برخی مشکلات، جوانان را به ازدواج کردن تشویق کرد؟

    بسیاری از جوانان هستند که با وجود اینکه نیاز به یک رابطه اختصاصی با یک نفر از جنس مخالف دارند اما بیان می‌کنند که می‌ترسیم ازدواج کنیم. از اینکه نتوانیم زندگی خوبی را شکل دهیم،‌ به کسی اعتماد کنیم، با کسی که وارد ارتباط می‌شویم واقعاً آدمی که ما می‌خواهیم نباشد و… مخصوصاً وقتی جوانان به اطرافیان نگاه و مشاهده می‌کنند بسیاری از افرادی که ازدواج کردند از زندگی خود ابراز رضایت نمی‌کنند و ترس آنها بیشتر می‌شود.

    دختر‌ها و پسرها دغدغه‌های متفاوتی دارند؛ بعضی از دخترها ممکن است بگویند که اکنون ما داریم در خانه پدر با احترام زندگی می‌کنیم، آنها هزینه می‌کنند، درآمد داریم و مشغول به کار هستیم و نیازی نیست که به کسی جواب دهیم؛ بنابراین می‌گویند چه کاری است که ازدواج کنیم؟ پسرها هم می‌گویند ما مشغول به کار و کسب درآمد هستیم و پولمان را برای خودمان صرف می‌کنیم و ازدواج کردن چه فایده‌ای دارد؟

    با توجه به هزینه‌های بالای ازدواج بعضی از افراد می‌گویند که در زمان کوتاه امکان ازدواج وجود نخواهد داشت مانند هزینه مسکن، هزینه‌های جاری ازدواج، انتظاراتی که خانواده‌ها از یکدیگر دارند، مهریه و… وقتی فرد همه این موضوعات را می‌بیند و می‌شنود واقعاً می‌ترسد و این قابل درک است. جوانان حق دارند که با وجود اینکه میل به ازدواج دارند اما به خاطر بعضی از این مشکلاتی که در جامعه وجود دارد از میل خود عقب می‌کشند و گاهی اوقات کلاً قید ازدواج را می‌زنند و می‌گویند که این آرامش را نخواستیم زیرا از مواجه شدن با این موضوعات می‌ترسیم و دچار مشکل خواهیم شد.

     

    کد ویدیو

     

    در عین اینکه این دغدغه‌ها را درک می‌کنیم پاسخ این است که بسیاری از افراد هستند که با این نوع نگاه ازدواج نکردند؛ منظور فردی که به هر دلیلی ازدواج نکرده نیست بلکه فردی است که به دلیل ترس از مسائل مالی، پیدا کردن فرد مورد اعتماد، حفظ رابطه، محدودیت‌های ازدواج، از ازدواج منصرف شده است. این افراد را وقتی در فضای واقعی جامعه نگاه می‌کنیم در بلندمدت افراد با نشاط، سالم و خوشحالی نیستند.

    این حرف فراتر از نگاه‌های ارزشی در ازدواج است؛ کم‌ترین حالت این افراد این است که تنها هستند. افراد در سن بالا نیاز دارند که استقلال داشته باشند، خانواده تشکیل دهند، نسلی را ادامه دهند و کسی باشد تا در دوره‌های مختلف آنها را همراهی کند. وقتی زمان می‌گذرد گاهی این نیاز کم‌کم به یک حالت خنثی می‌رسد و فرد انرژی‌ لازم برای ورود رابطه را ندارد. خطری که وجود دارد این است که اگر سن میل به ازدواج به دلایلی که ذکر شد عقب بیفتد، افراد میل به ازدواج را از دست می‌دهند.

    بعضی از جوانان می‌گویند که تا یک سنی ازدواج نکن و بعد از آن می‌فهمی که نباید ازدواج کنی در صورتی که این گزاره تعبیر دقیقی نیست و اتفاقاً ازدواج کردن عقلانی است. درست است که فرد در صورتی که ازدواج نکند از جهاتی راحت‌تر است اما طبیعت زندگی اینگونه است که اگر انسان بخواهد یک چیز ارزشمند را به دست بیاورد چالش‌های آن را هم می‌پذیرد؛ مثل اینکه فردی بگوید حوصله کار کردن، درس خواندن را ندارم و نمی‌خواهم پیشرفت کنم و زیر بار مشکلات بروم؛ درست است که این موضوع یک انتخاب است و کسی را نمی‌توان مجبور کرد اما باید دانست که برای فرار کردن از چالش‌ها و زیر بار مسئولیت نرفتن، بعضی از مواهب پیشرفت‌ها و رشد‌ها را از دست خواهد داد و این تقصیر خود اوست.

    شرایط سخت قابل درک است ولی راه حل و جواب شرایط این نیست که چون دشوار است موضوع را کنار بگذاریم، بلکه راه حل این است که دانش خود را بیشتر کنیم، مهارت‌های خود را تقویت کنیم، یاد بگیریم که چطور انتخاب کرده و زندگی کنیم. گریزی از زندگی کردن نیست، به دنیا آمده‌ایم تا یک مسیری را طی کنیم. اگر بتوانیم با کسب مهارت و رشد خود با این مسائل روبرو شویم حتماً می‌توانیم زندگی خود را شکل دهیم. پس راه حل پاک کردن صورت مسئله نیست بلکه باید خود را تقویت کرد و ان‌شاءالله این اعتماد را به لطف خدا داشته باشیم که بهترین تقدیرات برای ما رقم بخورد.

    چه سنی برای ازدواج جوانان مناسب است؟

    هر چقدر که سن‌ بالاتر می‌رود یکی چیزی به دست می‌آید و چیزی از دست می‌رود. هر چقدر که سن اضافه می‌شود تجربه، دانش، عقلانیت، محافظه کاری و انسان‌شناسی فرد بیشتر می‌شود اما در مقابل انرژی جوانی، ریسک پذیری، انعطاف پذیری کاهش می‌یابد. چون انسان‌ها در سن پایین هنوز به بلوغ کامل نرسیده‌اند با موضوعات راحت‌تر کنار می‌آیند و خود را تطبیق می‌دهند. حتی در مواقعی جسارت‌های بیشتری دارند و در نتیجه به همین دلیل گفته می‌شود که جوانان محرک اجتماع هستند زیرا حساب و کتاب کامل همه چیز را نمی‌کند و انرژی جوانی باعث می‌شود تا بسیاری از مشکلات را در مسائل مختلف برطرف کند.

    بنابراین در ازدواج انگار با یک دوگانه‌ روبرو هستیم؛ دوگانه انرژی داشتن و از طرفی محتاط بودن و برای ازدواج تعادلی بین این دو لازم است. اگر زمانی دو نفر می‌خواهند وارد زندگی مشترک شوند که اصلاً از خود چیزی ندانند و برنامه‌ای برای آینده خود مشخص نکرده باشند و به تعبیری به ثبات عاطفی- هیجانی نرسیده باشند، هنوز نباید وارد ازدواج شود زیرا هنوز آمادگی لازم برای ازدواج را ندارد.

    از طرفی اگر بگوییم فردی کامل باشد و بداند که از زندگی چه می‌خواهد، چون تجربه بالایی دارد به راحتی کسی را قبول نمی‌کند؛ هر فردی را ببیند ایرادی درون او پیدا می‌کند که واقعاً هم آن ایراد وجود دارد. نکته اینجاست که اگر بخواهیم اینگونه نگاه کنیم هیچ دو نفری نباید با همدیگر ازدواج کنند زیرا هرکسی ایراداتی دارد. بنابراین باید تعادلی بین این دو سو وجود داشته باشد.

    کد ویدیو

    نمی‌توان عدد سنی برای ازدواج تعیین کرد؛ باید این معیار را در نظر گرفت که وقتی یک نفر میل به رابطه با جنس مخالف را پیدا کرده و از نظر اینکه می‌داند که از زندگی چه می‌خواهد به یک ثباتی از نظر فکر، اعتقادی، برنامه زندگی دست پیدا کرده و دورنمای زندگی خود را می‌داند و مسئولیت پذیری خود را در عرصه‌های مختلف قبل از ازدواج نشان داده است و می‌فهمد که ازدواج چه معنایی دارد؛ این فرد می‌تواند ازدواج کند حتی اگر سن پایینی داشته باشد. فردی که چنین ویژگی‌هایی را دارد بهتر است که زودتر ازدواج کند و به دلایل پخته‌تر شدن، تحصیلات، پس‌انداز و… ازدواج را عقب نیندازد.

    دوره جوانی، دوره نشاط و سرزندگی است و خلوت دو نفری که افراد می‌خواهند با هم داشته باشند نیازمند حس و حال مشخصی است که این احساس از یک سنی به بعد رفته‌رفته از دست می‌رود. اگر قبلاً این نهال را نکاشته باشیم بعداً که به سنین بالاتر برسیم دیگر حال اینکه بخواهیم نهال تازه‌ای را بکاریم نخواهیم داشت اما اگر قبل‌تر این نهال کاشته شده باشد در سن مناسب ثمر‌ه‌اش را می‌بریم؛ یعنی افرادی که در سن میانسالی هستند و ازدواج خود را در سن جوانی انجام دادند موقع بهره‌چینی از زندگی هستند. به قولی جوانی‌های خود را کردند و در کنار هم پخته شدند و الان به مرحله‌ای رسیدند که زندگی آنها از نظر اجتماعی، فرزندان و… ثمر می‌دهد. خیلی وقت‌ها انسان‌ها به زمانی می‌رسند که راه بازگشتی ندارند تا به عقب بازگردند و این موضوعات را جبران کنند.

    بسیاری از افرادی که در سن بالاتر ازدواج می‌کنند از جهاتی چالش‌های بیشتری دارند زیرا وقتی به یکدیگر می‌رسند شخصیت شکل‌ گرفته دارند و دارای برنامه مشخص زندگی هستند، با این حال تازه می‌خواهند این مؤلفه‌ها را از نو با هم تطبیق دهند و این اتفاق رخ نمی‌دهد زیرا آنها شکل گرفتند اما وقتی افراد جوان باشند مثل دو نهالی‌اند که در حال شکل‌گیری هستند و رفته‌رفته انسجام می‌گیرند و با هم رشد می‌کنند. بنابراین باید این جمله را بیان کرد که هر چقدر زودتر آماده شویم، آن زمان هنگام ازدواج است.

    تقدم خوب زندگی کردن بر انتخاب زوج در ازدواج +‌ فیلم

      از منظر روانشناسی ارتباط با جنس مخالف خارج از حیطه ازدواج چه اشکالی دارد؟

    هر کدام از ما نیاز به رابطه اختصاصی داریم. تصویر ذهنی‌ ما از آدم‌ها در اینکه بتوانیم از آن بهره ببریم اثر دارد؛ مثلاً اگر قرار باشد تا از غذایی لذت ببریم، نیاز داریم تا ذائقه خود را با آن نوع غذا عادت دهیم. تصویری که ما از رابطه با جنس مخالف داریم در تجربه‌های ذهنی ما ثبت می‌شود. وقتی اولین رابطه با یک نفر از جنس مخالف برقرار می‌کنیم اولین تجربیات در حال ثبت شدن در ذهن فرد است زیرا فرد در حال تجربه یک نوع حس عاطفی است و ضمن اینکه ممکن است حس‌های جنسی و ابعاد دیگر رابطه را هم تجربه کنیم، این رابطه در حال شکل‌ دادن به تجربیات ذهنی فرد است.

    فرض کنیم که در این رابطه فرد طرف مقابل خود را دوست دارد زیرا ما انسان هستیم و فقط در یک رابطه، صرفاً رابطه حیوانی برقرار نمی‌کنیم و از نظر عاطفی و روانی هم درگیر طرف مقابل می‌شویم. البته این موضوع فقط در رابطه با اولین تجربه صادق است و ممکن است برای برخی به دلیل تجربه‌های مختلف، حالت طبیعی و فطری خود را از دست بدهد.

    وقتی که رابطه اول به هر دلیل تمام می‌شود بعداً که می‌خواهد رابطه دیگری شکل بگیرد، تصویر ذهنی فرد مانند گذشته پاک، دست نخورده و بی‌آلایشی نیست زیرا تجربه ذهنی دارد و برای نفر بعدی که احیاناً وارد رابطه خواهد شد، چند اتفاق ممکن است رخ دهد؛ اولاً مقایسه می‌کند؛ زیرا تجربیات در ذهن فرد است و چیزی هم از ذهن پاک نمی‌شود و فرد شروع به مقایسه با شخص قبلی می‌کند؛ معمولاً هم مقایسه‌ها در موضوعاتِ مثبت فرد قبلی است؛ ثانیاً به دلیل اینکه فرد یکسری از موارد عاطفی-هیجانی خود را برای نفر اول خرج کرده ممکن است برای نفر بعد خیلی چیزی نمانده باشد تا اعطا کند، مثلاً گزاره «تجربه عشق اول یک تجربه ویژه است» از همین‌جا می‌آید، زیرا فرد اولین تجربه را کرده و از ظرف عاطفی او مقداری باقی مانده است که می‌خواهد خرج نفر دوم کند.

    کد ویدیو

    نکته بعدی این است که نیاز داریم تا بدانیم که فرد مقابل ماندگار است یا خیر؟ اگر بدانیم که قرار است او فردا روزی نباشد، فرد خیلی احساس و عواطف خود را برای طرف مقابل خرج نمی‌کند و به همین دلیل سطح رابطه پایین می‌آید. عشق در روابط مکرر وجود ندارد و فقط یک گونه بهره‌برداری است. ما به رابطه عاطفی و به اینکه کسی را واقعاً دوست داشته باشیم و برای ما ماندگار باشد نیاز داریم و این نیاز اساسی ماست.

    ممکن است بگوییم هر آدمی یک سری ویژگی‌ها و جذابیت‌هایی دارد اما مانند این است که وارد یک عطر فروشی شویم و چندین عطر را بو کنیم؛ از یک جایی به بعد به دلیل پر شدن مشام توان تشخیص بوها را نخواهیم داشت. خلاصه اینکه ما نیاز داریم تا از ظرف عاطفی- روانی خود که انرژی تجدید ناپذیر است خوب مراقبت کنیم و فقط یک جا از آن استفاده کنیم. این اتفاق برای آدم‌ها احساس رضایت بیشتری ایجاد می‌کند زیرا می‌دانیم که این انرژی را در جایی گذاشته‌ایم که قرار است از آن بهره ببریم مانند پولی که در جایی سرمایه‌گذاری می‌کنیم.

    نکته بعدی این است که افرادی که مدام وارد تجربه‌های متعدد می‌شوند، کم‌کم دیگر میلی به برقرار رابطه با جنس مخالف ندارند و ممکن است صرفاً برای برطرف کردن بعضی نیازها تحریک شوند و تمایل داشته باشند اما حوصله اینکه بخواهد با یک فرد وارد رابطه شوند را ندارند؛ انگار ذائقه او خراب شده باشد. مخصوصاً زمانی که یک رابطه همه ابعاد نیاز فرد را تأمین نکرده باشد و این فرد ذهن مشوشی خواهد داشت و به هیچ آدمی نمی‌تواند اعتماد کند؛ زیرا تجربه‌های قبلی به او اجازه نمی‌دهد که آدم‌های جدید را فردی پاک و خالص بداند.

    اینها آسیب‌هایی است که در داشتن روابط متعدد برای آدم‌ها به وجود می‌آید. نیاز کامل این است که با یک نفر وارد رابطه شویم که ماندگار باشد. البته اگر به هر دلیلی مشکلی پیش آمد و افراد از یکدیگر جدا شدند باید تلاش کنند تا خود را ترمیم کنند اما آدم عاقل خود را در معرض آسیب قرار نمی‌دهد تا بعداً بخواهد خود را به هر نحوی درمان کند.

    چه کار کنیم تا بر دغدغه‌ها و مشکلات ازدواج فائق بیایم؟

    بعضی از جوانانی که مایل هستند یک ازدواج سالم داشته باشند، این دغدغه را دارند که نکند اگر با هر فردی وارد رابطه برای ازدواج شویم مثل خیلی از کسانی که بعد از ازدواج دچار مشکل شدند، بفهمیم اشتباه کردیم که این فرد را انتخاب کردیم و احساس شکست کنند. برای پاسخ به این دغدغه می‌گویند بهتر است که اگر می‌خواهیم با کسی ازدواج کنیم مدت قابل توجهی با نیت شناخت با او در ارتباط باشیم و نیت این نباشد که بخواهیم یک رابطه ناپایدار داشته باشیم حتی با هم زندگی کنیم و ببینیم آیا طرف مقابل همانی است که من می‌خواهم یا نه.

    گفته می‌شود «ازدواج یک هندوانه در بسته است» و به همین دلیل می‌گویند اینگونه نمی‌شود حتی هندوانه را باید به شرط خرید و اول یک قاچی از او خورد، اگر شیرین بود بعداً خریداری کرد اما آیا می‌شود ازدواج را به شرط چاقو وارد شد یا خیر؟ این یک سؤال است که بعضی از کارشناسان آن را توصیه نمی‌کنند و می‌گویند که عیبی ندارد که شما مدتی مانند شش ماه یا یک سال وارد ارتباط شوید و با تجربه زندگی کنید تا ببینید که مناسب هم هستید یا خیر.

    یک قسمت این حرف درست و قسمت دیگر غلط است؛ قسمت درست این حرف این است که طبیعتاً آدم‌ها بعد از مدتی که وارد رابطه با یک فردی می‌شوند خوب می‌توانند آن فرد را بشناسند اما قسمت مشکل‌دار اینجاست که ما انسان هستیم و  وقتی حتی به معنی شناخت با یک نفر از جنس مخالف وارد یک رابطه می‌شویم، چه بخواهیم و چه نخواهیم دل می‌بندیم و انس و علاقه پیدا می‌کنیم.

    تقدم خوب زندگی کردن بر انتخاب زوج در ازدواج +‌ فیلم

    علاقه پیدا کردن طبیعت رابطه است و موضوع اشکال داری نیست اما  دو مشکل را ممکن است ایجاد کند؛ وقتی عاطفه درگیر شود به صورت ناخودآگاه نسبت به شناختی که قرار بود به دست بیاید غافل ‌می‌شود. اشکال دوم این است که فرد بعد از مدتی که با یک نفر برای شناخت در رابطه بوده متوجه می‌شود که آن فرد مناسب او نیست؛ جدا از اینکه کلی عمری گذاشته شده و عاطفه‌ها درگیر شده است، تجربه شکست عاطفی را برای قطع رابطه خواهد داشت که سنگین است. به نظر می‌رسد این راه حل کارکرد ندارد.

    نگرانی از امکان مشکل در بعد از ازدواج قابل فهم است اما باید از راه‌های عاقلانه اقدام کرد. ممکن است نتوانیم همه چیز را صد درصد کنترل و مدیریت کنیم اما عقل حکم می‌کند که ابتدا خودمان را خوب بشناسیم و نسبت به نیازها و اشکالات خود آگاه باشیم. اشکال بسیاری از افراد در ازدواج به دلیل انتخاب آنها نیست بلکه به دلیل نابلدی آنها برای حل مشکلات است. ما به عنوان مشاور تجربه داریم که بیشتر کسانی که کار آنها به جدایی و طلاق می‌رسد آدم‌های بد و ناسالمی نیستند و فقط بلد نیستند که مسائل خود را حل کنند؛ یعنی اشکال درون آدم‌هاست نه در انتخابی که کردند. موضوع بعدی این است که برای انتخاب، معیارهایی داشته باشیم، نه اینکه هرکسی که توجه ما را به خود جلب کرد سریع عاشق او شویم.

    Loaded: ۰%

    Progress: ۰%

    Remaining Time -۲:۱۶

    کد ویدیو

    مسیر عاقلانه‌ای برای شناخت وجود دارد مانند استفاده از مشاوران، تحقیق کردن، بررسی عقبه فردی که می‌خواهیم وارد ارتباط شویم، انجام گفت‌وگوهای هدفمند فارغ از گفت‌وگوهای احساسی و… باید از این راه‌ها به مقداری که وسعمان می‌رسد تلاش کنیم تا فرد مقابلمان را بشناسیم البته در نهایت همه چیز قابل کنترل نیست ولی اگر بخواهیم به بهانه تکمیل شناخت، عاطفه را درگیر کنیم مبتلا به آسیب دیگری خواهیم شد.

    باید یک حد متعادلی بین شناخت و ریسک پذیری داشته باشیم. آن چیزی که ما برای زندگی کردن نیاز داریم، مهارت‌های درست زندگی کردن است و مهم‌تر از یک انتخاب درست، خوب زندگی کردن اهمیت دارد و اگر بتوانیم خوب یاد بگیریم که زندگی کنیم انتخاب در اولویت دوم قرار می‌گیرد و آسیب پذیری زندگی کمتر خواهد بود.

    ثبت دیدگاه

    • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
    • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
    • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.