حدیث روز
امام علی (ع) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

×
  • اوقات شرعی

  • واکس رایگان برای هر کس که مطالعه کند
    شناسه : 7433
    0
    زندگی و آداب زندگی بازار که تعطیل می‌شود، آقای «ساعی» از عالم نقش‌ها و فرش‌ها بیرون می‌آید. شاید همکاران بازاری‌اش فکر کنند که بعد از یک روز کاری، به خانه می‌رود. اما او هر روز وعده‌ای در خیابان انقلاب دارد. وعده‌ای با مضمون «واکس رایگان برای هر کس امروز مطالعه کند»!
    ارسال توسط :
    پ
    پ

     فرش‌های دستبافت را که روی سکو ورق می‌زند، بین طرح‌ها و رنگ‌های بی‌نظیر آنها غوطه می‌خورد. هر کدام از این فرش‌ها حاصل عمر هنرمندی است که آن را گره به گره و رج به رج بافته؛ حاصل ذوق هنرمندی است که طرحش را نقش زده؛ و خلاصه چندین و چند رشته و شاخهٔ هنری دست به دست هم داده‌اند تا فرش دستبافت ایرانی این‌طور دلبر و دلچسب به عرصه برسد و در مغازه‌ای در بازار بزرگ تهران، منتظر بماند تا به خانهٔ خواهانش پا بگذارد.

    بازار که رو به تعطیلی می‌رود، آقای «ساعی» خودش را از عالم نقش‌ها و فرش‌ها بیرون می‌کشد و از مغازه‌اش خارج می‌شود. شاید همکاران بازاری‌اش فکر کنند که بعد از یک روز کامل کاری، به خانه می‌رود. اما او مسیرش را به سمت خیابان انقلاب کج می‌کند. وقتی می‌رسد یکی از دستفروش‌ها برایش صندلی تاشو می‌آورد، آن یکی واکس و فرچه، و دیگری جعبه‌ای ساده که رویش یک کاغذ چسبانده شده: «واکس رایگان برای هر کس که امروز مطالعه کند»…


    «امیر ساعی» روی جعبهٔ روبه‌رویش نوشته: «واکس رایگان برای هر کس امروز مطالعه کند»

    ایدهٔ این کار از واکس صلواتی هیأت‌ها آمد

    «امیر ساعی» در دانشگاه مهندسی نرم‌افزار خوانده و چند سال بعد به رشتهٔ جامعه‌شناسی علاقه‌مند شده. الان که ۳۸ سال دارد یک سالی می‌شود که از یک مهاجرت ۷ساله به لهستان، برگشته است. هر روز عصر که از مغازه‌شان در بازار بیرون می‌آید، همین جا می‌توانید پیدایش کنید. جایی روبه‌روی دانشگاه تهران. وسایلش را می‌چیند و می‌نشیند به مطالعهٔ کتابی که با خودش آورده، تا رهگذرها یکی یکی میخکوب نوشتهٔ روی جعبه شوند، قدم‌های رفته را برگردند، بایستند به گپ زدن و سؤال پرسیدن، یا گاهی هم عکس گرفتن و تشویق و تشکر.

    خودش معتقد است «مولانا» کار او را به اینجا رسانده. بارها و بارها مثنوی معنوی را خوانده و برای هر کدام از مسائل روز مصداقی از داستان‌های آن یافته است.

    اما ایدهٔ این کار خاص را از هیأت‌های مذهبی گرفته؛ از آنهایی که برای زائران امام حسین علیه‌السلام واکس صلواتی می‌زنند. ساعی می‌گوید: «این خادمان برای اعتقادشان چنین خدمتی ارائه می‌دهند. هیچ‌کس هم بد نمی‌داند. بلکه وجههٔ شایسته‌ای بین مردم پیدا می‌کنند. فکر کردم باید برای کتاب هم که این‌قدر دغدغه‌اش وجود دارد، چنین کاری کرد.».

      می‌گویم بخوانید؛ نمی‌گویم چه بخوانید

    شما وقتی سرما می‌خورید و خوددرمانی نتیجه نمی‌دهد، بعد از دو سه روز می‌روید پیش پزشک. می‌شود گفت کتاب همان پزشک است که باید به آن مراجعه کنیم تا به سمت مداوا شدن و بهبود برویم. ساعی این مثال را دربارهٔ اهمیت مطالعه و درمان‌گری آن می‌زند. اما جالب‌تر اینکه مطالعه را فقط در کتاب نمی‌داند: «گاهی ممکن است یک فیلم کار چند کتاب را بکند و انسان را به اندازهٔ چند کتاب آگاه کند. البته نه هر فیلم و کتاب آبکی. از طرفی بسیاری از کتاب‌های تأثیرگذار به فیلم تبدیل شده‌اند و می‌توان در زمان کوتاه‌تری پیام آنها را دریافت کرد.».

    شاید فکر کنید آقای ساعی به مردم کتاب می‌دهد تا بخوانند. اما جز کتابی که خودش مشغول خواندن آن است، کتابی در بساطش نمی‌بینید. چون او اصلاً به کسی کتاب نمی‌دهد. حتی به خیلی‌ها که می‌پرسند «چه کتابی بخوانیم؟» هم پیشنهادی نمی‌دهد: «به نظرم خیلی جرأت و جسارت می‌خواهد که به رهگذری که نمی‌شناسی و سلیقه‌اش را نمی‌دانی کتاب پیشنهاد کنی. ضمناً این کار ناخواسته باعث تبلیغ می‌شود. در حالی که هدف من ترغیب مردم به خود مطالعه است.».


    کتاب ابزار حل مسأله است، آدمیزاد عاشق ابزار نمی‌شود!

    آدم سالم، عاشق کتاب نمی‌شود!

    «شما عاشق کتابید؟» این سؤال همان‌قدر برای ساعی عجیب است که از او بپرسی «آیا شما عاشق پیچ‌گوشتی هستید؟» به عقیدهٔ او اگر کسی عاشق کتاب باشد، مشکل روحی دارد. او کتاب و مطالعه را ابزار حل مسأله می‌داند. همان‌طور که برای درست کردن یک وسیله از پیچ‌گوشتی استفاده می‌کنیم، اما عاشق پیچ‌گوشتی نمی‌شویم!

    ساعی می‌گوید: «کتاب‌خوانی تا دیروز یا برای تحصیل و کسب تخصص بود یا پر کردن اوقات فراغت. ولی امروز با توجه به سبک زندگی و ابزارهایی که رایج شده‌اند، برای رفع مشکلات مختلف، باید کتاب‌های مربوط به آن حوزه را بخوانیم.». او گلایه‌مند است که متولیان فرهنگی و کسانی که مسئول تبلیغات هستند هنوز کتاب‌خوانی را به‌عنوان ابزار سرگرمی و پر کردن اوقات فراغت به مردم معرفی می‌کنند: «باید به الزام مطالعه بپردازند و به مردم بگویند اگر مسألهٔ خاصی دارند، با توجه به آن و برای حل آن کتاب بخوانند.».

    دست‌فروشی که با مطالعه درآمدش را افزایش داد

    ساعی در مدتی که در خیابان انقلاب بساط واکس رایگان برای مطالعه بر پا کرده، با آدم‌های زیادی آشنا شده است. اما این خاطره را اول تعریف می‌کند. چون فردی که به کتاب و مطالعه گارد داشت، بعد از مدت کوتاهی، از همین طریق درآمد بیشتری به دست آورد و نتیجه را به ساعی اطلاع داد.

    او تعریف می‌کند: «روزی دست‌فروشی که در منطقهٔ دیگری عود می‌فروخت گفت «من اصلاً اعصابم نمی‌کشد کتاب بخوانم، وقت نمی‌کنم.». گفتم «شما برای خانه‌ات نان نمی‌خری و می‌گویی اعصابم نمی‌کشد؟ این هم مثل همان است و همان قدر ضروری.». گفت «چه لزومی دارد من کتاب بخوانم؟». گفتم شما در همین شغل خودت می‌توانی ساده‌ترین مدل‌های روش تحقیق را مطالعه کنی تا بدانی در همان منطقه‌ای که کار می‌کنی، چه کالایی بیشتر خریدار دارد و همان را عرضه کنی. بعد از مدتی آمد و گفت «با راهنمایی کتابی که در این باره خواندم، دو هفته وقت گذاشتم و منطقه‌ای را که در آن دست‌فروش بودم بررسی کردم. فهمیدم نیاز دیگری آنجا وجود دارد. وقتی آن جنس را آوردم، باورم نمی‌شد از تغییری که در فروشم اتفاق افتاد.

    بعضی از دوستانی که اینجا به من صندلی و جعبه می‌دهند، می‌گویند آخرین کتابی که خوانده‌اند مربوط به دوران دبستان‌شان بوده است. ولی چه می‌شود که چنین کاری برای چنین شخصی مقبول می‌افتد و سعی می‌کند برایش قدمی بردارد؟ این به فرهنگ ذاتی او برمی‌گردد.».


    صف طولانی دریافت غذای رایگان در سوئیس

    صف کیلومتری در غرب برای هر چیز رایگان!

    اوایل که ساعی این کار را برای ترویج فرهنگ مطالعه شروع کرده بود، روزی آقای مسنی با او هم‌کلام شد. پیرمرد ۸ سال رئیس یکی از فرهنگسراهای تهران و ۹ سال مشاور فرهنگی و تبلیغات همان مجموعه بود. او به ساعی گفت: «اینجا به درد این کار نمی‌خورد… این کار برای ایران نیست. برو فرانسه!». دل آدم به درد می‌آید وقتی بعضی از مسئولان فرهنگی، غنای فرهنگ ایران را نادیده می‌گیرند و خدای ناکرده حتی گاهی مردم خود را بی‌فرهنگ تلقی می‌کنند.

    ساعی اما پاسخ خوبی به او داد: «شاید خیلی از نوجوان‌ها و جوانان هم‌سن و سال من فرانسه را ندیده باشند. اما شما که احتمالاً دیده‌اید، این حرف را نزنید. در ذهن خودتان تصور کنید که من همین جعبه و نوشته را در میدان تایم لندن گذاشته‌ام. آنجا مردم فقط همین قسمت «واکس رایگان» را می‌خوانند و چندین کیلومتر صف می‌کشند. اصلاً کاری با هدف و نیت ندارند. همان مردمی که می‌گویید فرهنگ به درد آنها می‌خورد، نه به درد ایران، وقتی «رایگان» را می‌بینند اصلاً به ادامهٔ جمله نگاه نمی‌کنند.».


    آقای ساعی مشغول گپ زدن با رهگذران همیشگی‌اش

    در فرهنگ و هنر پیشتازیم

    «کاری ندارم ما را چطور در دنیا نشان می‌دهند. امروز هر نوزادی در هر خانواده‌ای (از لحاظ فرهنگی و ثروت و…) به دنیا می‌آید یک ثروت غنی از فرهنگ و پیشینهٔ این کشور را با خود به همراه دارد. ملاحظه و شرم و حیای مردم را ببینید. حتی کسی که معنی این نوشته را متوجه نمی‌شود، به خودش اجازه نمی‌دهد بیاید به من بگوید کفشم را واکس بزن. یا حتی محض امتحان اقدام کند ببیند واکس می‌زنم یا نه. در تمام ۴ ماهی که اینجا هستم حتی یک بار هم واکس نزده‌ام.

    این اگر به فرهنگ ما برنمی‌گردد، به چه چیزی برمی‌گردد؟ این مسائل را هیچ پدر و مادری مستقیماً به فرزندشان یاد نداده‌اند. اما یک سری حریم‌ها و چارچوب‌ها در تفکرات جامعهٔ ما وجود دارد که قطعاً وام‌گرفته از فرهنگی است که سینه به سینه چرخیده تا به ما رسیده است.

    درست است غربی‌ها در فناوری و بعضی مسائل دیگر از ما جلوترند. ولی بعید می‌دانم یک فرد دنیادیده و اهل‌فن بتواند ادعا کند که آنها در فرهنگ و هنر از ما جلوترند. البته ما هم در همین جایگاه داریم در جا می‌زنیم.».

    از قیمت کتاب خبر داری برادر؟!

    شبی آقای جاافتاده‌ای از آقای ساعی پرسید «شما از قیمت کتاب خبر داری؟». ساعی جوابی داد که به ذهن خیلی از ما می‌رسد: «در شرایط امروز با امکاناتی که هست (کانال‌های کتاب رایگان، کتاب‌های الکترونیکی و…) کسی نمی‌تواند بگوید به خاطر گرانی، کتاب نمی‌خواند. اگر انتخاب‌هایتان را محدود کنید، بالاخره در هر ژانری، می‌توانید کتاب‌هایی در سلیقهٔ خودتان پیدا کنید.». بعد از پایان این نطق، آقا با نشان دادن گوشی ساده و غیرهوشمندش جهانیان را خجالت داد.

    اما داستان به اینجا ختم نشد. ساعی کار زیبایی کرد: «به او گفتم «قبلاً کتاب می‌خواندید؟». گفت «تا ۹ سال پیش که مادرم فوت کرد، می‌خواندم. بیشتر رمان.». از همین دست‌فروش روبه‌رویی یک رمان پرطرفدار برایش خریدم و خواهش کردم هر وقت کتاب را باز کرد، لااقل دو صفحه‌اش را بخواند.».

    نتیجه چه شد؟ آقا رفت و تا ۸ روز پیدایش نشد. وقتی آمد، گفت «این مسیر هر روزه‌ام است. ولی یک هفته از آن طرف خیابان می‌رفتم که شما را نبینم و خجالت نکشم. چون فرصت نکرده بودم کتاب را بخوانم. الان آمدم بگویم که دیشب خواندم!». ساعی همین رفتارها را از مردمان ما دیده که می‌گوید: «از لحاظ فرهنگی از کشورهای دیگر بسیار جلوتریم. این فرهنگ و حیا را در کدام کشور دیگر می‌توان یافت؟ آنجا ممکن است حتی شب دیگری بیایند و با ترفندی، کتاب دیگری هم از من بگیرند!».


    یک اثر هنری ۱۲۰ هزار دلاری در یک موزه‌ای هنری در میامی!

    درکی از هنر ندارند که به این‌ها می‌گویند هنر

    آقای ساعی در همین زمان کوتاه حضورش در خیابان انقلاب، با چهره‌های علمی، فرهنگی، هنری و… زیادی آشنا شده. مثلاً روزی یک هنرمند سرشناس مجسمه‌سازی با او به گپ‌وگفت نشسته است. این هنرمند هم مثل بسیاری از ما، به آن موزی که با تکه‌ای چسب روی تابلو چسبانده‌ و به عنوان یک اثر هنری در نمایشگاه بین‌المللیArt Basel Miami Beach  به نمایش گذاشته بودند، انتقاد کرده و گفته: «آن جامعه درکی از هنر ندارد که چنین چیزی را به اسم هنر به آن قالب می‌کنند.».

    ساعی در تکمیل جملهٔ او گذری هم به ماجرای سلبریتی‌ها می‌زند و ادامه می‌دهد: «الان در تلاشند که با وازدگی فرهنگی به ما هم قالب کنند. باید بیشتر قدر داشته‌های فرهنگی و هنری‌مان را بدانیم. امثال من اگر کتاب بخوانیم به خودمان لطف کرده‌ایم؛ منتی بر سر کسی نداریم. اما بعضی افراد که در رشته‌ها و زمینه‌های مختلف در جامعه چهره هستند، اگر مطالعه کنند، بر سر کل جامعه منت گذاشته‌اند. چون تأثیرگذارند. اما متأسفانه بسیاری از این افراد به‌شدت بی‌سوادند.».

    کتاب نقطهٔ اشتراک تمام جریان‌هاست

    «حافظ» میهمان بسیاری از مراسم‌های ملی ماست و شاید تصور کنید بیشتر بین مردم جا افتاده. اما تجربه نشان داده، او مهجورتر از دیگر بزرگان است. تا جایی که دیده شده دانشجوی دکترای فلسفه هم نتواند حافظ را از روی کتاب بخواند.

    این یکی از تجربیات دردناک آقای ساعی است: «اگر مثلاً رشته‌اش مهندسی بود، کمتر دلم می‌سوخت. ما همین حافظ را هم که ظاهراً بیشتر بین‌مان جا افتاده، نمی‌خوانیم. الان دو جریان غالب را که در جامعه هست ببینید، جریان مذهبی و جریان تجددگرا. معجزهٔ دین و مذهب ما کتاب بوده. جبههٔ مقابل که تقریباً با این طیف در چالش هستند، ادعاهای ملی میهنی دارند. این جبهه هم بر ستون‌های فرهنگی ایرانی تأکید می‌کنند که دستاوردشان کتاب بوده است. جالب اینکه نقطهٔ اشتراک هر دو جریان کتاب است، اما افرادی که دغدغه‌مند باشند، به این کتاب‌ها مراجعه کنند و به آموزه‌هایشان عمل کنند، بسیار کم هستند.».


    استعمار هوشمند، کاملاً هدفمند در حریف خود توهم دانایی ایجاد می‌کند

    مراقب باشیم به ما توهم دانایی ندهند

    تنها راهی که می‌شود تغییر مثبت محسوسی در جامعه ایجاد کرد، آگاهی است. این را بسیاری از ما احساس کرده‌ایم. اما به قول آقای ساعی: «متأسفانه عده‌ای مدام به ما و خصوصاً نسل جدید می‌گویند «تو می‌دانی، تو آگاهی، تو می‌فهمی و…» و در ما توهم دانایی ایجاد می‌کنند. این کار کاملاً هدفمند است. می‌خواهند ما را به اقناع برسانند که به دنبال دانستن و فهمیدن نرویم. برای همین بسیاری از دانشجوها در رشتهٔ خودشان هم صاحب‌نظر نیستند. چه رسد به نوجوانانی که شاید هیچ‌وقت به دانشگاه هم نروند، اما فکر می‌کنند همه چیز را می‌دانند و نیازی نیست بیشتر بفهمند. ۷۰ سال پیش چه‌گوارا گفت «امروز استعمار، نوین شده.». اما امروز استعمار دیگر نوین نیست. هوشمند است! امروز استعمار با شعارهایی که دوست داریم سرمان کلاه می‌گذارد؛ میهن‌پرستی، علم‌محوری، آزادی‌طلبی و…».

    بیایید هرگز از دانستن و فهمیدن فارغ نشویم

    ساعی به ماجرای دانشگاه که می‌رسد نکتهٔ جالبی را به خاطر می‌آورد. اینکه وقتی تحصیل دانشجویان در دانشگاه تمام می‌شود، جشن می‌گیرند، کلاه‌شان را به هوا پرتاب می‌کنند و می‌گویند «فارغ‌التحصیل شدم.». او اسمش را هم زشت می‌داند، چه برسد به عملش: «یعنی تا امروز چیزهایی یاد گرفتم، اما از این به بعد نمی‌خواهم چیزی بفهمم. مگر می‌شود از فهمیدن فارغ شد؟ این تازه در قشر تحصیل‌کرده است. همین مسائل باعث در جا زدن ماست. طوری که حتی اعتراض‌مان را هم بلد نیستیم درست بیان کنیم. چون آگاهی نداریم. پروفسور حسابی می‌گفتند «حاصل‌ضرب توان در ادعا مقدار ثابتی است.». امروز هم می‌بینیم در بسیاری افراد ادعاها به‌شدت بالاست و توان بسیار پایین.».

    بسیاری از رهگذران همیشگی که آقای ساعی را مشغول صحبت با ما می‌بینند به سلام و احوال‌پرسی کوتاهی قناعت می‌کنند و می‌روند تا ساعت یا روزی دیگر. کتاب‌خوان‌هایی مثل آقای ساعی هیچ‌وقت تنها نمی‌مانند. بالاخره دغدغه‌مندانی مثل خود را جذب می‌کنند و آگاهی را با همدیگر به اشتراک می‌گذارند…

    ثبت دیدگاه

    • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
    • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
    • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.