اولین جلسه درس اخلاق آیتالله سیدیدالله یزدانپناه، شب گذشته ۲۶ مرداد در مسجد خیّر تهران برگزار شد که گزیده آن را در ادامه میخوانید؛
موضوع بحث ما معنویت دینی است، لازم است ابتدا مقدمه عرض کنم و بعد بحث سلوک اجتماعی را مطرح کنم. در باب معنویت دینی ابتدا اندیشهای که در دین در باب توحید و خدا و معنویت است مقدمه قرار میدهیم و بعد وارد بحث شویم. در باب معنویت دینی شاید هر کدام از شما تصویری داشته باشید ولی اجازه دهید از بحث فطرت قرآن شروع کنم.
فطرت را جدی بگیرید
همه ما از فطرت برخورداریم و فطرت چیز عجیبی است. ما در باب فطرت کم تامل کردیم. فطرت بهترین راه است و میشود صحبت کرد چگونه میتوانیم فطرت را شکوفا کنیم. باید بحث فطرت را خیلی جدی بگیریم. فطرت برای فهم قرآن راه است، برای سلوک راه است، برای فهم بسیاری از حقایق راه است. وقتی خدا درباره فطرت صحبت میکند به گونهای است که اساس جان هر انسانی یک ربط حقیقی با حضرت حق دارد و خلقت بر آن استوار است.
ما از خلقت همین مقدار شنیدیم که خلق شدیم ولی چگونه خلق شدیم، چگونه دارای حقیقتی هستیم که ما را مرتبط به حضرت حق میکند؟ ما بعضی اوقات احساس میکنیم مستقلیم و برای خودمان کسی هستیم و احساس ربط به حضرت حق نداریم. البته دین گاهی ما را با این معنا آشنا میکند؛ مثلا دعا از این جهت خیلی مفید است. ما به لحاظ فطرت، وصل به حق هستیم چه بدانیم و چه ندانیم ولی به دلیل اشتغالاتی که داریم بعد از مدتی میبینیم فقط خودمان هستیم و خواستههایمان. این در حالی است که ما با حق فاصله نداریم و ربط به خدا داریم.
وقتی قرآن فطرت را بیان میکند اینطور است که شما با حق فاصلهای ندارید. این اتصال به حضرت حق در روز قیامت آشکار میشود. بیان علامه طباطبایی این است که ما در اینجا زندگی میکنیم همه چیز را در آینه میبینیم فکر میکنیم همه چیز در آینه است ولی روز قیامت این آینه میشکند و میبینیم خبرها آنجا است. اگر به ما بگویند خدا در همه حالات با شماست متوجه نیستیم ولی در قیامت میفهمیم جز این حقیقت چیزی نیست. پس خلقت ما از اول توحیدی است و وصل به خداییم ولی به این اتصال توجه نداریم.
قرآن میگوید این فطرت به گونهای است که حتی کافر هم از آن برخوردار است و کافر هم وقتی دارد در دریا غرق میشود همه چیز را فراموش میکند جز خدا. در آنجا خطاهایش کنار میرود و حقیقت خودش را درمییابد و حقیقت ما عین ربط به حق است. اگر این است مسئله توحید و معنویت در نهاد همه ما هست، زمینه معنویت و اتصال با خدا در همه ما هست، زمینه عشقبازی با خدا هست و همه چیزها را باید اینجا یافت؛ این مقدمه اول من بود.
توحید اساس همه حقایق دین است
مقدمه دوم من این است آنچه دین در باب توحید گفته اساس همه حقایق دینی است. علامه طباطبایی میگوید کل احکام دینی و اخلاق دینی حول محور عقاید دینی میگردد. خود عقاید دینی مرکز ثقلی دارد و آن توحید است یعنی مرکز ثقل همه حقایق و عقاید دینی خدا است. بحث امامت و نبوت زیر سر توحید است، بحث معاد زیر سر توحید است. اگر کسی میخواهد عمق معاد را بفهمد باید با توحید بفهمد. مرکز اصلی اندیشههای دینی که حقیقت اصلی دین است توحید است و توحید باید محور باشد. اگر توحید اینقدر مهم است نباید فکری برایش کنیم؟ ما باید به دلیل مرکز ثقل دین بودن توحید به توحید بپردازیم و در توحید تفکر کنیم و در توحید زیست کنیم. عمدتا اندیشه سلوک و معنویت از اینجا بلند میشود. این نکتهای است که باید به آن توجه کرد.
مقدمه سوم اندیشه تقرب به حق است. اندیشه تقرب جزء مرکزیترین اندیشههای دینی است. این تقرب چیست و چه میخواهد بگوید؟ بعضی از تقرب همین میفهمند تو در راه خدا باشی خدا به تو اعتنا میکند. حقیقت تقرب این نیست. خداوند در سوره واقعه از مقربین صحبت میکند. اصحاب یمین هم اهل سعادت هستند ولی سعادت آنها کجا، سعادت مقربین کجا. مقربین در عین اینکه مردم خوب و متدین هستند، به درگاه الهی نزدیک میشوند. بیان امیرالمومنین(ع) این است؛ مقربین دو ویژگی دارند: حسن یقین و صدق اخلاص. اگر اخلاص و یقین باشد شما بهترین عبادت مقربین را انجام میدهید. فرق مقربین و اصحاب یمین در همین نکته است. این اندیشه تقرب در دین، ما را به سطح بالاتری از عموم مومنان میبرد.
پس در نهاد همه ما معنویت نهفته است، مهمترین مسئله دینی هم توحید است، بر اساس این باید دنبال تقرب باشیم. تقرب چیست؟ صرف اعمال عبادی نیست گرچه این هم مرحلهای از تقرب است ولی این اعمال باید یک جوهرهای پیدا کند تا راه به سوی تقرب باشد. اسم این راه را سلوک گذاشتند. سلوک یعنی سیر باطنی الی الله. برخی برای سلوک مراحلی شمردند ولی نکته این است هر کس به اندازه خودش میتواند در مسیر تقرب گام بردارد و خدا او را بیجواب نمیگذارد.
ثبت دیدگاه