حدیث روز
امام علی (ع) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

×
  • اوقات شرعی

  • نام‌های نیکوی خداوند، اسماء الحسنی
    شناسه : 7894
    0
    معارف » اندیشه آنها که ذکر نام‌های نیکوی خدا را خوش دارند چه خوش‌تر که به جای تکرار آن نام‌ها، هر نامی را سرلوحه زندگی قرار دهند نخست در معانی آن بیندیشند و آنگاه به اطوار گوناگون ظهور آن نام را در عرصه زندگی نگاه کنند و در جستجوی انسان‌هایی باشند که رایحه‌ای از آن نام در حضورشان به مشام می‌رسد.
    ارسال توسط :
    پ
    پ

    ۳۶۵ روز در صحبت قرآن ، نوشته استاد حسین محی‌الدین الهی قمشه ای  کتاب چهارم از مجموعه کتاب‌های جوانان و فرهنگ جهانی است. این مجموعه با هدف شناساندن فرهنگ و ادبیات به جوانان اولین بار سال ۱۳۹۰ به همت نشر سخن تدوین و منتشر شده است.

    کتاب «۳۶۵ روز در صحبت قرآن» ۳۶۵ قطعه کوتاه و بلند از قرآن برای آشنایی جوانان با تعلیمات فراگیر قرآن انتخاب شده و کوشش شده است که این گنجینه تصویری از ابعاد گوناگون کلام آسمانی برای مخاطب ترسیم کند.

    این کتاب، تفسیر در معنی اصطلاحی کلمه مانند تفاسیری چون کشاف و مجمع البیان و امثال آن نیست، بلکه بیشتر انعکاسی از کتاب وحی در ادب عرفانی فارسی و اسلامی است و نگاهی دارد به قرآن از دیدگاه ادبی، زیباشناسی و اخلاقی، اجتماعی و عرفانی.

    گروه اندیشه ایکنا به منظور بهره‌مندی مخاطبان خود از این گنجینه قرآنی و ادبی اقدام به انتشار قطعه‌هایی از کتاب «در صحبت قرآن» کرده است. سیصد و سی و هفتمین قسمت از تحفه این کتاب با عنوان «نام‌های نیکوی خداوند، اسماء الحسنی» تقدیم مخاطبان گرامی می‌شود.

     

    هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ ﴿۲۲﴾
    هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ ﴿۲۳﴾
    هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى يُسَبِّحُ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴿۲۴﴾

    اوست همان خدایی که غیر او در جهان الاهی نیست و اوست که از غیب و شهود و آشکار و پنهان عالم آگاه است و اوست که بخشنده و مهربان است(۲۲) اوست خدایی که غیر او الاهی نیست و اوست پادشاه قدوس و سلام و مومن و مهیمن و عزیز و جبّار و متکبّر، که منزّه است از هر آنچه با او شریک آورند(۲۳) اوست خدایی که آفریدگار عالم است و نگارنده صورت‌هاست و او را چه بسیار نامهای نیکوست و هر چه در آسمان و زمین است او را تسبیح و ستایش می‌گویند و اوست که صاحب اقتدار و عزّت و دارای حکم و حکمت است(۲۴).

    این مطرب از کجاست که برگفت نام دوست
    تا جان و جامه بذل کنم بر پیام دوست
    دل زنده می‌شود به امید وفای یار
    جان رقص می‌کند ز سماع کلام دوست (سعدی)

    این آیات به ظهور یوسفی ماننده است که به فرمان زلیخایی از پرده بیرون آمده است، یا صاحب جمالی است که در کنار پنجره‌ای یا بر لب بامی آمده و خود را به کرشمه‌های جمال و سبحات جلال نشان می‌دهد. این آیات در وصف آن دختر پادشاه چین است که مولانا گفت:

    گیرم که نبینی رخ آن دختر چینی
    از گردش او گردش این پرده نبینی

    این دختر پادشاه چین که رمز اوصاف جمال و جلال الهی است خود را معرفی می‌کند: اوست خدایی که صاحب اثری غیر از او در غیب و شهود عالم نیست و اوست که بر غیب و شهود عالم آگاه است و آثار رحمت عام و خاص او به هزاران جلوه در عالم هویداست و ما چنانکه از لبخند محبوبی به محبت او واقف می‌شویم این هم زیبایی‌ها که بر پرده عالم نقش شده است همه لبخند همان یگانه‌ای است که بر لب بام امکان، از وجود خود می‌دهد و حضورش را درعالم اعلام می‌کند.

    هر کجا سلطنت و عزت دیدی بدان که از پادشاهی اوست و هر کجا احساس قداست و پاکی کردی بدان که ظهور «قدوسیّت» اوست و در کنار هر کس که امن و آسوده بودی چنان که در بهشت، بدان که از نام «سلام» اوست و هر که را دیدی که در استواری گویی به کوه تکیه کرده است بدان که آن اتکا و ایمان را از آن «مومن» یگانه وام گرفته که بر تخت وجود خویش تکیه زده‌ است. و هر که را دیدی که زیر بال و پر خود یتیمان و نیازمندان را به مهر در بر گرفته بدان که ظهور آن «مهیمن» است و هر که عزیز و نادر و یگانه دیدی که از عزّت و رفعت سر به آسمان می‌ساید بدان که آیینه آن عزیز عالم است و هر که را دیدی که جبروتش آدمی را مبهوت می‌کند و کبریائیش، بی هیچ تکبّر، شاهان عالم را به تواضع وا می‌دارد بدان که عکسی از آن جبّار متکبّر در وی افتاده و هیچ موجودی در این کمالات و فضایل با او شرکت ندارد. هر چه هست، از ملاحت و دلبری و خلاقیت و ابداع و نقش آفرینی و اوصاف نیکوی دیگر هم از او وام گرفته‌اند و از این روست که هر چه در آسمان و زمین است به تسبیح و ستایش او مشغولند و سرود ستایش او را می‌خوانند.

    یکی از این تسبیح گویان و ستایشگران اوصاف الهی سعدی شیرازی است که رسالت شاعری خود را در بیان اوصاف جمال و جلال آن شاهد یگانه و تصویر نقشی از اوصاف نیکوی او بر پرده شعر دانسته است:

    خنک آن روز که در پای تو جان اندازم
    عقل در دمدمه خلق جهان اندازم
    نامه حسنِ تو بر عالم و جاهل خوانم
    نامت اندر دهنِ پیر و جوان اندازم

    غزل معروف زیر از سعدی گویی شرح و تفسیر همین آیات است که همچون خون در شریان ادب پارسی جاری است و جان و نفَس هر شعر پر شور در جهان است:

    اول دفتر به نام ایزد دانا
    صانع و پروردگار و حی توانا
    اکبر و اعظم خدای عالم و آدم
    صورت خوب آفرید و سیرت زیبا
    از درِ بخشندگی و بنده‌نوازی
    مرغ هوا را نصیب و ماهی دریا
    قسمت خود می‌خورد منعم و درویش
    روزی خود می‌برند پشه و عنقا
    حاجت موری به علم غیب بداند
    در بُن چاهی به زیر صخره صما
    جانور از نطفه می‌کند، شکر از نی
    برگ‌تر از چوب خشک و چشمه ز خارا
    شربت نوش آفرید از مگس نحل
    نخل تناور کند ز دانه خرما
    از همگان بی‌نیاز و برهمه مشفق
    از همه عالم نهان و بر همه پیدا
    پرتو نور سرادقات جلالش
    از عظمت ماورای فکرت دانا
    خود نه زبان در دهان عارف مدهوش
    حمد و ثنا می‌کند، که موی بر اعضا
    هر که نداند سپاس نعمت امروز
    حیف خورد بر نصیب رحمت فردا
    بار خدایا مهیمنی و مدبّر
    وز همه عیبی مقدسی و مبرّا
    ما نتوانیم حق حمد تو گفتن
    با همه کرّوبیان عالم بالا
    سعدی از آنجا که فهم اوست سخن گفت
    ور نه کمال تو وهم کسی رسد آنجا؟

    آنها که ذکر نام‌های نیکوی خدا را خوش دارند چه خوش‌تر که به جای تکرار آن نام‌ها، هر نامی را سرلوحه زندگی قرار دهند: نخست در معانی آن بیندیشند و آنگاه به اطوار گوناگون ظهور آن نام را در عرصه زندگی نگاه کنند و در جستجوی انسان‌هایی باشند که رایحه‌ای از آن نام در حضورشان به مشام می‌رسد و در نهایت بکوشند تا خود به تدریج نقشی از آن نام را بر پرده زندگی خود نمایش دهند چنانکه هر کس ایشان را دید آن نام را به یاد آورد و نام ایشان را فراموش کند و این ذکری است ثمربخش که ذاکر را به تدریج در مذکور محو می‌کند.

    ز بس بستم خیال تو، تو گشتم پای تا سر من
    تو آمد رفته‌رفته، رفت من آهسته‌آهسته (ناشناس)

    بدین سان ذکر «نام عزیز» ما را به عزت و سرافرازی حقیقی رهنمون می‌شود و ذکر آن اکبر و اعظم ما را شکوه و جلال الهی می‌بخشد و ذکر مهیمن ما را کبوتری می‌کند که کودکانش را به رحمت در زیر بال گرفته است. این گونه ذکر به حقیقت تحصیل فلسفه الهی است که اهل معرفت گفته‌اند: «‌الفلسفة التشبه باله العالم» یعنی: فلسفه شباهت یافتن به خدای عالم است اگر چه او را هیچ شبیه و مثل و مانند نیست.

    در قلمرو زرّین ادب پارسی هر گوشه جشن و سروری و رقص و سماعی برپاست؛ و صددستان باربد و زخمه‌های بوبکر ربانی و هللویایی هندل به گوش می‌رسد و هروله حاجیان کعبه عشق در نمایش است و اگر در میانه غوغا و هنگامه نیک نظر کنند دختر پادشاه چین را خواهند دید که سکون و ابدیت جمالش عالمی را به رقص و پایکوبی واداشته است، و از آن جمله یکی سعدی آتش زبان است که می‌خواند:

    نام تو می‌رفت و عارفان بشنیدند
    جمله به رقص آمدند سامع و قائل

    ثبت دیدگاه

    • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
    • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
    • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.