تحول در علوم انسانی و معنای علوم انسانی اسلامی اظهار کرد: در کشور ما درک عمیقی از علوم انسانی و کارکردهای ارزشمند آن وجود ندارد. عدهای علوم انسانی را اساسا علم به معنای مصطلح نمیدانند و آن را در ردیف امور فرهنگی دانشگاهها قلمداد میکنند، حتی بعضی آن را در حد مجموعهای از مباحث انتزاعی یا محفوظات غیرکاربردی میشناسند که استفاده از نسخهها و تجویزهای آن، وقت تلف کردن است.
وی افزود: بعضی دیگر آن را در حد راهی برای گرفتن یک مدرک دهان پُرکن تقلیل میدهند که به وسیله این مدرک، انسان به موقعیت اجتماعی یا اینکه شغل مناسبی پیدا کند. این در حالی است که علوم انسانی مغزافزار مدیریت جوامع محسوب میشود و هر چند این علوم از زیرساختهای فلسفی مهم و تعیین کنندهای برخوردار است، اما مباحث علوم انسانی ناظر به جامعهپردازی و حل مسائل معتنابه اجتماعی است. در واقع هیچ جامعهای ساخته نمیشود و در مسیر رشد قرار نمیگیرد، مگر اینکه یک علوم انسانی قوی از مدیریت و راهبری اشتباهی حمایت کند.
رئیس مرکز پژوهشهای علوم انسانی اسلامی صدرا تصریح کرد: به همین دلیل است که امروز در کشورهای پیشرفتهتر، علوم انسانی از قدر و منزلت بالایی برخوردار است. در این کشورها دولت و بخش خصوصی، سرمایهگذاری در علوم انسانی را مهم میشمارند و به نحوی ریلگذاری میشود که باهوشترین و با استعدادترین افراد به سمت تحصیلات در رشتههای مختلف علوم انسانی سوق پیدا کنند. حتی در بعضی از کشورها، در رشتههای بسیار مهم علوم انسانی، اجازه نمیدهند که خارجیها تحصیل کنند و ترجیح میدهند از شهروندان خود در آن رشتهها تحصیل کنند.
تمدنسازی بدون علوم انسانی بیمعناست
وی اضافه کرد: بنابراین پیشرفت و تمدنسازی بدون وجود یک علوم انسانی قوی و کارآمد، بیمعناست و ما که از تحول بنیادین در علوم انسانی صحبت میکنیم؛ به ماهیت و کارکرد علوم انسانی توجه داریم و موضوع پیشرفت و تمدنسازی را جدی تلقی میکنیم. بدین معنا که پیشرفت را به مسئله خودمان تبدیل کردیم. اگر پیشرفت به مسئله اصلی تبدیل نشود، صحبت از تحول بنیادین در علوم انسانی در حد شعار تجاوز نمیکند. اگر شاهد کمکاریهایی در زمینه تحول در علوم انسانی هستیم، شاید علت این باشد که ما هنوز پیشرفت را به مسئله اصلی خود تبدیل نکردیم.
غلامی بیان کرد: امروز ممکن است در خصوص تحول در علوم انسانی و معنای علوم انسانی اسلامی اختلاف نظر وجود داشته باشد اما درباره اصل تحول و ضرورت تحول، اختلاف چندانی وجود ندارد. علوم انسانی ما نیازمند تحول بنیادی است زیرا نه تنها تناسبی با جامعه دینی، عقاید و ارزشهای جامعه دینی ندارد بلکه با اقتضائات زیست بومی ما ایرانیان هم در حد زیادی بیگانه است. به بیان دیگر، ما عالم خود را داریم و نمیتوانیم از علوم انسانی که تعلقی برای ما ندارد و برای عالم دیگری خلق شده، استفاده کنیم.
وی خاطرنشان کرد: ما معمولا میگوییم علوم انسانی فعلی ما، غربی است اما معتقد هستم علوم انسانی فعلی نسبت به علوم انسانی غربی از جهت روزآمدی، عمق و تنوع فرسنگها فاصله دارد و غربی هم نیست. البته ابایی از این مطلب ندارم که در کشور ما هنوز فهم صحیح، فراگیر و ایده کانونی درباره تحول در علوم انسانی شکل پیدا نکرده و به رغم تلاشهایی که به ویژه طی سالهای گذشته صورت گرفته، هنوز اقدامات ما از یک تفکر روشن و واحد طبعیت نمیکند.
رئیس مرکز پژوهشهای علوم انسانی اسلامی صدرا عنوان کرد: در واقع امروز چند تفکر عمده درباره تحقق در علوم انسانی وجود دارد. ابتدا روزآمدسازی و ارتقای این علوم انسانی بدون تحول زیربنایی و روبنایی است. از این تفکر جریان روشن فکری سکولار تبعیت میکند، بدین منظور که روشن فکرانی قائل به تفکر هستند؛ معمولا منظورشان از تحول، چنین تحولی است. دوم، بومیسازی علوم انسانی و انطباق آن با شرایط زیست بوم ایران که البته در این شرایط و به طور طبیعی، دین و مذهب هم به صورت حداقلی مورد نظر قرار میگیرد. زمانی میگوییم علوم انسانی بومی، بدین معنا که در بوم ما دین و مذهب جایگاه خاص خود را دارد.
وی اظهار کرد: البته در این نگاه، پیکره غربی علوم انسانی تغییر نمیکند و همان پیکره تقریبا باقی میماند. سوم پالایشگری علوم انسانی با نگاه اسلام حداقلی و شبه سیاسی؛ در این نگاه سرفصلها و متون علوم انسانی به نحوی پالایش میشوند که تعارضی با احکام و عقاید اسلامی نداشته باشند و با خطوط قرمز سیاسی هم در تعارض نباشند. همچنین در این رویکرد هم پیکره غربی علوم انسانی محفوظ میماند. چهارم، اتصال یا چسباندن بعضی متون دینی یا متون سیاسی به پیکره غربی علوم انسانی فعلی به نام «تحول» که بخشی از اقداماتی که طی ۴۲ سال اخیر در خصوص علوم انسانی صورت گرفته از این جنس بوده است.
غلامی ادامه داد: به عنوان مثال، اضافه کردن مباحثی از قرآن و نهج البلاغه یا اضافه کردن فرمایشات امام راحل(ره) به دروس علوم انسانی و… بدین معنا که همان نظریات غربی و شاکله فعلی حفظ شود و یک درس نهجالبلاغه هم در کنار آن آمده باشد. پنجم، اسلامیسازی علوم انسانی و پیوند زدن میان دین اجتماعی، اسلام حداکثری و علوم انسانی درباره خود علوم انسانی اسلامی یک اندیشه و تفسیر واحد وجود ندارد. در واقع میتوانم پنج تلقی و تفسیر متفاوت از ایده اسلامیسازی علوم انسانی را بیان کنم.
وی گفت: در تفسیر یا تلقی اول این است که اسلامیسازی به معنای یکی کردن تعالیم عمدتا نقلی دین در ساحت اجتماعی با علوم انسانی است که البته طرفداران زیادی ندارد و معمولا افرادی این تلقی را دارند و دنبال میکنند که درک صحیحی از علوم انسانی جدید ندارند و تفاوت علوم انسانی با علوم اسلامی مصطلح را هم متوجه نمیشوند.
رئیس مرکز پژوهشهای علوم انسانی اسلامی صدرا افزود: دوم، کنار هم قرار دادن علوم انسانی سکولار در کنار معارف اسلامی، بدین معنا که اقدامی انجام دهیم، بر فرض که دانشجو هستید باید هم نظریات فعلی غربی را بخوانید و در کنار آن، دروس اسلامی را هم برای شما ارائه دهیم. نمونه این کار را در سالیان متمادی در کشور خود تجربه کردیم که در دانشگاه امام صادق(ع) در یک مقطع طولانی چنین روشی اعمال شد و دروس حوزوی کنار دروس متداول علوم انسانی بدون اینکه پیوندی میان اینها برقرار شود، صورت گرفت.
وی عنوان کرد: سوم، برخوردار کردن علوم انسانی از بنیادهای دینی یا باز کردن چتر جهانبینی اسلامی بالای سر آنها. در این اندیشه تنها هسته سخت علوم انسانی متاثر از اسلام است هرچند تاثیرپذیری هسته سخت علوم انسانی از اسلام بر روی روبنا هم بیتاثیر نخواهد بود. بعضیها از این اندیشه به علوم انسانی حکمت محور هم تعبیر میکنند و قائل به این هستند که باید حکمت اسلامی را با فلسفه علوم انسانی پیوند بزنیم و این امر برای اسلامی کردن علوم انسانی کفایت میکند.
غلامی خاطرنشان کرد: چهارم، تقسیم هر دانش به مکتب، نظام و علم و ورود حداکثری دین در عرصه مکتب و نظام و واگذاری عرصه علم به عرف عقلا که بیشتر در بین صاحب نظران اقتصاد اسلامی مطرح است. البته علم از مکتب و نظام بیتاثیر نیست. اما در اینجا منظور از علم همان ساینس است و ما تلقی دیگری از علم مشاهده نمیکنیم هر چند که میتواند ساینس هم از مکتب و نظام تاثیر بپذیرد. پنجم، منطقه بندی علوم انسانی و همچنین تعالیم دینی و ایجاد پیوند ارگانیک بین مناطق علوم انسانی با مناطق دین برحسب جایگاه و کارکرد هر منطقه. هرچند که این دیدگاه را خود من پرورش دادم و مطرح کردم.
وی تصریح کرد: در این دیدگاه عقل در معارف دینی و در فرآیند اجتهاد، نقش محوری دارد و عقل و دین در طول هم فرض میشوند و دوم، دین، علم را معارض خود تلقی نمیکند و از قابلیت خود در علوم انسانی حداکثر استفاده را نیز میکند که در اینجا منظور از علم، علوم تجربی یا علوم تفسیری و تحلیلی است. در واقع بهرهگیری علوم انسانی اسلامی از تمامی منابع معرفتی در جای خود و به طبع آن از تمامی متودولوژیهای علمی بنا به کارکردهایی که دارند، قدرت علوم انسانی اسلامی را به ویژه در حل مسائل در قیاس با علوم انسانی غربی و سکولار به مراتب بالاتر میبرد.
عضو هیئت علمی دانشگاه شاهد خاطرنشان کرد: براین اساس علوم انسانی اسلامی در اندیشه پنجم که عبارت است از علومی که نه تنها سراسر آن مبتنی بر جهانبینی اسلامی است بلکه در لایههای گوناگون و براساس جایگاه و منابع معرفتی و متودولوژیهای مختلف یا از دین بهرهمند میشوند یا زیر چتر جهانبینی الهی قرار دارند. به بیان دیگر در این تعریفی که داشتم منطقةالفراق هم به دلیل ابتنا بر جهانبینی الهی محسوب میشود.
وی اضافه کرد: منطقةالفراق جایی است که شرع به ما اجازه داده تا در آن منطقه و ساحت به وسیله علم و عقل خودمان به جمعبندی برسیم و در آنجا نیز به دلیل اینکه جهانبینی الهی مانند چتری بر روی سر منطقةالفراق قرار دارد، دستاوردهای خود را میتوانیم دینی و الهی تلقی کنیم. در اینجا چند نکته کلیدی وجود دارد که لازم میدانم به آنها اشاره کنم. نکته اول این است که تقریبا در تمامی رویکردهای پنجگانه به علوم انسانی اسلامی، این علوم نمیتواند بیمبنا و کاملا نسبی تلقی شود.
علوم انسانی دارای بنیادهای فلسفی و عقلی است
غلامی ادامه داد: در حقیقت علوم انسانی دارای بنیادهای فلسفی و عقلی است که نه تنها بنیادهای زمان شناختی که البته بنیادهای زبان شناختی هم دارد، میتوان در جای دیگری راجع به این موضوع بحث کرد و همواره همین امر موجب میشود که علوم انسانی بتواند به نتایج مستحکم و قابل اتکایی در ساحت امور اجتماعی برسد و انسان را از سردرگمی و گیجی خارج کند. در حقیقت اگر علوم انسانی دچار نسبیت گسترده شود عملا نه تنها گیجیها را برطرف نمیکند بلکه موجب گیجی و سردرگمی بیشتری نیز میشود.
وی عنوان کرد: نکته دوم در اینجا این است که جامعه در ساخت علوم انسانی به عقاید خود پشت نمیکند بلکه علوم انسانی بناست که در خدمت رشد جامعه باشد و همواره کارآمدی علوم انسانی در گرو توجه به عقاید و ارزشهای معقول و رایج جامعه است. نکته کلیدی سوم در اینجا این است که قلمرو و گستره دین، اقتضای ورود در ساحت علوم انسانی را دارد. بدین معنا که ورود دین در میدان علوم انسانی و حتی فراتر از این حرف، تولد علوم انسانی از بطن معارف دین که به چنین چیزی قائل هستیم، کاملا با رسالت انبیای الهی و همچنین هدف از نزول کتب آسمانی انطباق دارد.
رئیس مرکز پژوهشهای علوم انسانی اسلامی صدرا بیان کرد: بر همین اساس معتقد هستم که عناوینی مانند ریاضیات اسلامی، شیمی اسلامی و طب اسلامی نداریم و با وجود اینکه ممکن است اسلام رهنمودهایی در این عرصهها داده باشد، این رهنمودها را میتوان در بعضی از روایاتی که در دست است، مشاهده کرد. اما شاید این سوال به ذهن برسد که چرا ما طب اسلامی، ریاضیات و شیمی اسلامی نداریم، در پاسخ باید گفت که به دلیل اینکه نه نسبتی بین رسالت دین با تولید این علوم قابل درک است و نه اراده دین به تولید این علوم تعلق گرفته که در حقیقت بحث کلامی است و باید در جای خود به آن پرداخت.
وی گفت: بنابراین این علوم کاملا به صورت عرفی عقلانی است چنانچه در ذیل چتر جهانبینی الهی قرار داشته باشند، مورد تأیید اسلام هستند. نکته کلیدی چهارم این است که ورود دین به عرصه علوم انسانی به منزله کنار گذاشتن علوم تجربی یا علوم تحلیلی و تفسیری نیست. در اندیشه پنجم در باب علوم انسانی اسلامی که من از آن به عنوان نظریه منطقهبندی علوم انسانی یاد میکنم، علوم تجربی و علوم تفسیری در لایه خود و برحسب جایگاه و کارکردی که دارند، نقش مهمی در علوم انسانی اسلامی ایفا میکنند که در جای خود نیز باید به این امر توجه شود.
غلامی تصریح کرد: نکته کلیدی پنجم این است که علوم انسانی اسلامی میتواند با انطباق بخش متغیر خود با زمان و مکان به نیازهای زیست بومی نیز حداکثر توجه را داشته باشد. در این صورت لایه نرم علوم انسانی اسلامی در هر کشوری به نحوی متفاوت ظهور و بروز پیدا میکند. به گونهای که علوم انسانی اسلامی در ایران با علوم انسانی اسلامی در مالزی، پاکستان و .. متفاوت است.
وی خاطرنشان کرد: نکته دیگری که در این میان وجود دارد، اینکه علوم انسانی اسلامی مانند اسلام با آزاداندیشی پیوند عمیقی خورده است، بنابراین اولا کاملا از جهت عقل برهانی اثبات پذیر هستند و ثانیا ادعایی در خصوص قطعی بودن آموزههای خود مگر در لایههای سخت ندارند. البته که ما نیز به یک نسبیتی در علوم انسانی قائل هستیم و به گونهای نیست که منکر این نسبیت شویم اما این نسبیت در لایه سخت نمیتواند حضور داشته باشد.
عضو هیئت علمی دانشگاه شاهد عنوان کرد: در حقیقت بخش مهمی از علوم انسانی اسلامی را گمانها و شکها در برمیگیرد و قطعیت و یقین گوهر کمیابی است که به این راحتی در علوم انسانی اسلامی پیدا نمیشود. بنابراین علوم انسانی اسلامی رنگ تقدس به خود نمیگیرد، رسمی به نام رسم «مقدس مآبی» وجود ندارد و خود را غیر قابل نقد معرفی نمیکند. در نتیجه تاکنون هیچ یک از طرفداران علوم انسانی نگفتهاند که درصدد هستند علوم انسانی اسلامی را به دانشگاهها تحمیل کنند و این در حالی است که باید گفت علوم انسانی قابل تحمیل نیست و باید با قدرتی که دارد، مقاومتی در برابر نقدها کند و دفاعی که از خود در برابر نقدها ارائه میدهد تدریجا در محیطهای دانشگاهی حضور پیدا کند و تأثیر خود را داشته باشد.
وی تصریح کرد: نکته بعدی که در این خصوص وجود دارد این است که همواره اختلاف نظر درباره علوم انسانی اسلامی امر کاملا طبیعی است و این در حالی است که بعضی از افراد معتقدند وقتی از علوم انسانی اسلامی سخن به میان میآید باید یک دیدگاه وجود داشته باشد، در حالیکه اینگونه نیست و دیدگاههای مختلفی در این خصوص وجود دارد.
غلامی اظهار کرد: نکته مهم دیگری که در اینجا وجود دارد این است که وقتی از اسلامی سازی علوم انسانی یاد میکنیم به دنبال این نیستیم که تعلیم نظریههای غربی به طور کامل و قطعی در دانشگاهها متوقف شود که در حقیقت این سخنی است که از سوی بعضی از افراد به طرفداران علوم انسانی اسلامی نسبت داده شده است. در حقیقت ما معتقد هستیم که یک دانشمند علوم انسانی باید با نظریات جهانی آشنایی داشته باشد و به روزترین نظریهها را بداند اما تمامی این موارد همراه با نقد باشد. البته که ما مخالف بتسازی از نظریات علوم انسانی غربی در دانشگاهها هستیم اما از طرفی موافق این امر هستیم که اینها تدریس شود اما با نقد همراه باشد.
وی افزود: نکته دیگری که باید به آن اشاره داشت این است که بعضی از افراد معتقد هستند که اول باید جامعه اسلامی را ساخت و سپس علوم انسانی اسلامی را به وجود آورد که من این عقیده را یک عقیده کم بنیهای تلقی میکنم، زیرا علوم انسانی اسلامی است که نقش قابل توجهی در ساخت جامعه اسلامی مطلوب دارد و از اینرو ما باید به علوم انسانی اسلامی دست پیدا کنیم تا بتوانیم از طریق آن جامعهپردازی کنیم.
رئیس مرکز پژوهشهای علوم انسانی اسلامی صدرا تصریح کرد: البته زمانی که جامعه اسلامی مطلوب شکل گیرد در این صورت این جامعه میتواند علوم انسانی اسلامی را به اوج برساند، موانع پیش روی خود را از بین ببرد و اجازه دهد که علوم انسانی اسلامی به صورت حداکثری نقش آفرینی کند. دوستان عزیز تصور نکنید که این مباحثی که همواره تمامی ندارد و اختلاف نظرات در این خصوص بسیار است، به این معناست که علوم انسانی اسلامی یک ایده اولیه و خام است بلکه اینگونه نیست و علوم انسانی اسلامی یا علم دینی بیش از ۵۰ سال است که سابقه دارد و از پیش از انقلاب اسلامی نیز این بحث در میان متفکران جهان اسلامی مطرح بوده و همواره کتب و مقالات بسیاری در این خصوص نوشته شده است.
وی بیان کرد: خوشبختانه در بعضی از رشتههای علوم انسانی اسلامی مانند اقتصاد اسلامی، تعلیم و تربیت اسلامی، روانشناسی اسلامی و حقوق اسلامی پیشرفتهای چشمگیری داشتهایم و بدانید که اینگونه نیست که ما امروزه از علوم انسانی اسلامی صحبت میکنیم یک حرف خامی است که چند سال آینده به شکوفایی میرسید بلکه بدانید ما میتوانیم تدریجا اثبات کنیم که علوم انسانی اسلامی از جهت تئوریک قابل اتکاست. همچنین لازم میدانم که به نکته مهم دیگری در اینجا اشاره کنم و آن این است که علوم انسانی اسلامی حتی میتواند در مسائل کاربردی نیز گرهگشایی کند و به نوعی از بحثهای تئوریک محض وارد بحثهای کاربردی شود که البته کار بسیار سختی است اما میتواند اینگونه باشد.
عضو هیئت علمی دانشگاه شاهد در پایان عنوان کرد: در حقیقت هر اندازه میدان برای ظهور و بروز علوم انسانی اسلامی بیشتر فراهم شود این علوم با رشد بیشتری به خود خواهد دید. از همینجا از دولت سیزدهم که فرصتهای خوبی فراهم است میدانهایی را باز کنند برای اینکه اساتید علوم انسانی اسلامی بتوانند حرفهای خود را در میدان عمل محک زنند و کارایی این علوم را تا حدی اثبات کنند.
ثبت دیدگاه