حدیث روز
امام علی (ع) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

×
  • اوقات شرعی

  • بردباری در روابط اجتماعی؛‌ سنت حسنه امام باقر(ع)
    شناسه : 6395
    3
    اجتماعی » جامعه شرط اصلی حضور سازنده و مفید در جامعه، برخورداری فرد از صبر و شکیبایی است که این ویژگی به عالی‌ترین شکل در زندگی امام محمدباقر(ع) مشهود است.
    ارسال توسط :
    پ
    پ

    هفتم ذیحجه مصادف با سالروز شهادت امام محمدباقر(ع)، پنجمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت است. امام باقر(ع) معروف به باقرالعلوم، پنجمین امام شیعه امامیه پس از پدر بزرگوارشان امام سجاد(ع) و پیش از پسرشان امام جعفر صادق(ع) است. کنیه‌ ایشان «ابوجعفر» است. مادر گرامیشان، فاطمه بنت حسن(ع) دختر امام حسن مجتبی(ع) است و بنابراین ایشان اولین امام شیعه هستند که از نسل هر دو نوه پیامبر(ص)، امام حسن(ع) و حسین(ع) است.

    زندگی امام محمدباقر(ع) مصادف با حکومت ۱۰ نفر از خلفای اموی به نام‌های معاویه، یزید بن‌معاویه، معاویه بن‌یزید، مروان‌بن‌حکم، عبدالملک بن‌مروان، ولید بن‌عبدالملک، سلیمان بن‌عبدالملک، عمر بن‌عبدالعزیز، یزید بن‌عبدالملک و هشام بن‌عبدالملک بود. امام محمدباقر(ع) در سال‌های آخر حیات معاویه، مصادف با زمانی که معاویه می‌کوشید برای فرزندش، یزید بیعت بگیرد، در مدینه به‌دنیا آمد.

    به‌نوشته یعقوبی امام باقر(ع) در سن کودکی در نبرد کربلا حضور داشته ‌است. در کودکی و نوجوانی شاهدِ دومین جنگ داخلی مسلمانان بر سر کسب خلافت بود و همزمان پدرش، امام زین‌العابدین(ع) را می‌دید که خود را از این اتفاقات کنار کشیده ‌است. دوران حکومتِ عمر بن‌عبدالعزیز که دوران برداشته شدن فشارها از روی شیعیان و بازگرداندن فدک به اهل بیت(ع) بود، در واقع زمان شروعِ جدی تدریس امام محمدباقر(ع) و مکتوب شدن احادیث به‌حساب می‌آید.

    در حکومت هشام بن‌عبدالملک، به‌دنبال دفاعِ امام جعفر صادق(ع) از امامت پدرش در مراسم حج، خلیفه که به آنان مظنون شده بود، امام جعفر صادق(ع) و امام محمدباقر(ع) را به دمشق احضار کرد و در میهمانی بزرگی که ترتیب داده بود، با وادار کردن امام باقر(ع) به شرکت در مسابقهٔ تیراندازی، سعی داشت ایشان را تحقیر کند که خود تحقیر شد. قیام زید بن علی(ع)، برادر امام باقر(ع) که منجر به تمایل برخی شیعیان به سمت او و تشکیل مذهب زیدیه شد، یکی دیگر از حوادث دوران او بود. قیامی که منجر به شکست و کشته شدن زید شد. اما زیدیه، به‌عنوان یکی از فرقه‌های شیعه، همچنان باقی ماند.

    امام محمدباقر(ع) در سال ۱۱۴ هجری قمری در مدینه به شهادت رسید و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد. علت درگذشت ایشان مسمومیت به‌دستور هشام بن‌عبدالملک بود.  دوران امام محمدباقر(ع) دوران شروع تدریس نظام‌مند فقه و عقاید شیعه امامیه است. این دوران ازسوی فرزندش، امام صادق(ع) در اوج خود قرار گرفت. امام باقر(ع) شاگردان زیادی داشت و با اینکه در مدینه سکونت داشت، بیشترین شاگردانش کوفی بودند. بعد از کوفه از بصره و شام و مکه می‌توان نام برد.

    تفسیرُ الْباقر، اَلْمناسِک، اُم‌ُّالْکتاب و رسالهٔ جُعفی بخشی از سخنان امام باقر(ع) است که ازسوی شاگردان ایشان گردآوری شده‌ است. روایات و سخنان فراوانی از امام محمدباقر(ع) نقل شده‌ است. ایشان به‌عنوان رهبر دینی، مورد احترام شیعیان و به‌عنوان فقیه و عالم بزرگ اسلامی، مورد احترام اهل سنت است.

    کار و تلاش در اوج زهد و تقوا

    انسان‌های کم‌ظرفیت و کوته‌اندیش، گمان می‌کنند که لازمه زهد و تقوا این است که خرقه‌ای پشمینه بر دوش افکنده و زاویه خلوتی را انتخاب کنند و روی از خلق بگردانند تا به خدا نزدیک شوند. اینان گمان می‌کنند که تلاش برای تأمین معاش و کسب روزی، مخالف زهد و توکل است و وظیفه انسان فقط ذکر گفتن و پرداختن به نماز و روزه است و روزی از هر جا که باشد، می‌رسد! ولی برنامه امامان(ع) و از جمله امام باقر(ع) غیر از این بوده است. آنان، در اوج زهد و تقوا و در نهایت عبادت و بندگی خدا، اهل کار و تلاش بوده‌اند و از اینکه دیگران روزی آن‌ها را تأمین کنند و خرج زندگی ایشان را بپردازند، بشدت بیزار بوده‌اند.

    محمد بن‌منکدر یکی از زهاد معروف عصر امام باقر(ع) است که همانند طاووس یمانی و ابراهیم بن‌ادهم و عده‌ای دیگر، دارای گرایش‌های صوفیانه بوده است. او خود نقل می‌کند که در یکی از روزهای گرم تابستان، از مدینه به سمت یکی از نواحی آن، خارج شدم، ناگاه در آن هوای گرم، محمد بن‌علی(ع) را ملاقات کردم که با بدنی فربه و با کمک دو نفر از خدمتکارانش مشغول کار و رسیدگی به امور زندگی است. با خود گفتم بزرگی از بزرگان قریش، در چنین ساعت گرم و طاقت‌فرسا و با چنین وضعیت جسمی، به فکر دنیا است! به خدا سوگند، باید پیش رفته و او را موعظه کنم.

    به آن حضرت نزدیک شدم و سلام کردم. او نفس زنان و عرق‌ریزان، سلامم را پاسخ گفت. فرصت را غنیمت شمرده، به او گفتم خداوند، کارهایت را سامان دهد! چرا بزرگی چون شما در چنین شرایطی به فکر دنیا و طلب مال باشد! براستی اگر مرگ در چنین حالتی به سراغ شما بیاید، چه خواهید کرد! امام باقر(ع)، دست از دست خدمتکاران برگرفت و ایستاد و فرمود: «به خدا سوگند، اگر در چنین حالتی مرگ به سراغم آید، بحق در حالت اطاعت از خداوند، به سراغم آمده است. این تلاش من خود اطاعت از خداست، زیرا با همین کارهاست که خود را از تو و دیگر مردم بی‌نیاز می‌کنم (تا دست حاجت و تمنا به کسی دراز نکنم). من زمانی از خدا بیمناک هستم که هنگام معصیت و نافرمانی خدا، مرگم فرا رسد! محمد بن منکدر می گوید: پس از شنیدن این سخنان، به آن حضرت عرض کردم که خدای رحمتت کند، من می‌خواستم شما را موعظه کنم، اما شما مرا راهنمایی کردید.

    حضور سازنده و مؤثر در جامعه

    امام باقر(ع) با اینکه توجه به استغنای نفس و لزوم تلاش برای کسب معاش داشت و عملا در این راستا گام می نهاد، اما هرگز زندگی خود را وقف تأمین معاش نکرده بود، بلکه همت اصلی آن حضرت، حضور سازنده و مؤثر در جامعه بود.

    این درست است که نباید برای تأمین زندگی، سربار دیگران بود، ولی این نکته را نیز باید در نظر داشت که هدف اصلی و عالی زندگی، دستیابی به رفاه و ثروت نیست و نباید در طریق تلاش‌های دنیوی، از ارزش‌های اصیل زندگی غافل بود.

    امام باقر(ع) در روزگار خود، بزرگترین تأثیر علمی و عملی را برای جامعه خویش داشت. حضور در مجامع علمی و تأسیس جلسات فرهنگی، یکی از بهترین و ارزنده‌ترین نوع حضور در جامعه و خدمت به اجتماع مسلمانان بوده و هست، زیرا هر گونه تکامل اجتماعی در ابعاد اخلاقی و معنوی و اقتصادی و … منوط به تکامل فکری و فرهنگی است.

    برای تبیین نقش حیاتی امام باقر(ع) در جامعه اسلامی، یاد همین نکته کافی است که جمع عالمان بر این عقیده اتفاق دارند که فقیه‌ترین مردم در آغاز سلسله فقیهان شش نفرند و آن شش نفر از اصحاب و شاگردان امام باقر(ع) و امام صادق(ع) بشمار می‌آیند. سخن حسن بن‌علی الوشاء که از معاصران امام رضا(ع) است، خود گواهی روشن بر مدعای ماست که می‌گوید: «۹۰۰ شیخ و بزرگ راوی حدیث را در مسجد کوفه مشغول تدریس یافتم که همگی از امام صادق(ع) و امام باقر(ع) نقل حدیث می‌کردند». محققان بر این عقیده‌اند که امام باقر(ع) و امام صادق(ع) در حقیقت بنیانگذار دانشگاه اهل‌البیت(ع) هستند که حدود شش هزار رساله علمی از فارغ‌التحصیلان آن به ثبت رسیده است .

    اصول اربعمائه همان رساله‌های چهارصد گانه‌ای است که در میان محدثان شیعه، به عنوان کتب اصول شناخته می‌شود و از جمله آن شش هزار رساله به شمار می‌آید و چه بسا بیشتر محتویات کتب چهارگانه شیعه (کافی، من لا یحضره الفقیه، تهذیب و استبصار) از همین رساله‌های اربعمائه گرفته شده باشد.

    مرجعیت و پاسخگویی به پرسش‌های مردم

    ابوبصیر می‌گوید که امام باقر(ع) در مسجدالحرام نشسته بود و گروه زیادی از دوستدارانش برگرد او حلقه زده بودند. در این هنگام طاووس یمانی به همراه گروهی به من نزدیک شد و پرسید آن مردم در اطراف چه کسی حلقه زده‌اند؟ گفتم محمد بن‌علی بن‌الحسین (باقرالعلوم(ع)) است که نشسته و مردم دور او گرد آمده‌اند.

    طاووس یمانی گفت که من نیز به او کار داشتم. آنگاه پیش رفت، سلام کرد و نشست و گفت: آیا اجازه می‌دهید مطالبی را از شما بپرسم؟ امام باقر(ع) فرمودند که آری! بپرس. طاووس یمانی سؤال‌هایش را مطرح کرد و امام(ع) به او پاسخ بایسته را ارائه داد. ابو حمزه ثمالی نیز می‌گوید که در مسجد رسول خدا(ص) نشسته بودم که مردی پیش آمد، سلام کرد و گفت: تو کیستی؟ به او گفتم مردی از اهل کوفه‌ام. چه می‌خواهی و در جستجوی چه هستی؟ مرد گفت آیا ابو جعفر، محمد بن‌علی(ع) را می‌شناسی؟ گفتم بلی!، به آن گرامی چه کار و حاجتی داری؟ گفت چهل مسئله آماده کرده‌ام تا از وی سؤال کنم و آنچه حق بود بپذیرم.
    ابو حمزه می‌گوید از آن مرد پرسیدم، آیا تو فرق بین حق و باطل را می‌دانی؟ مرد گفت: آری! در این هنگام امام باقر(ع) وارد شد در حالیکه گروهی از اهل خراسان و مردم دیگر در اطراف وی بودند و مسایل حج را از آن حضرت می‌پرسیدند. آن مرد نیز نزدیک امام(ع) نشست و مطالب خود را با آن حضرت در میان گذاشت و جواب لازم را دریافت داشت. این نمونه‌ها و موارد دیگر، به روشنی می‌نمایاند که امام باقر(ع) چگونه مورد رجوع مردم بوده و به نیازهای مختلف آنان رسیدگی می‌کرده است.

    رسیدگی به محرومان

    درباره امام باقر(ع) گفته‌اند که هرگز شنیده نشد که نیازمندی نیازش را به آن حضرت اظهار داشته و با پاسخ منفی، مواجه شده باشد. امام باقر(ع) همواره توصیه می‌کرد که وقتی نیازمندان به شما روی می‌آورند و یا شما می‌خواهید آنان را صدا بزنید، بهترین نام‌ها و عناوین را درباره آنان به کارگیرید و با عناوین و اوصاف زشت و بی‌ارزش و با بی‌احترامی با ایشان برخورد نکنید.

    امام صادق(ع) می‌فرمایند: «پدرم با اینکه از نظر امکانات مالی، نسبت به سایر خویشاوندان، در سطح پایین‌تری قرار داشت و مخارج زندگی وی، سنگین‌تر از بقیه بود، هر جمعه به نیازمندان انفاق می‌کرد و می‌فرمود: انفاق در روز جمعه، دارای اجری فزون‌تر است، چنان‌که روز جمعه، خود بر سایر روزها برتری دارد».
    و نیز این سخن را هم امام صادق (ع) فرموده است: «در یکی از روزها به حضور پدرم رسیدم؛ در حالیکه میان نیازمندان مدینه، هشت هزار دینار تقسیم کرده و یازده برده را آزاد ساخته بود».

    سخاوت و مروت نسبت به دوستان

    عمرو بن‌دینار و عبدالله بن‌عبید‌ می‌گویند ما هرگز به ملاقات امام باقر(ع) نرفتیم، مگر اینکه به وسیله هدایا و پوشاک و امکانات مالی، از ما استقبال و پذیرایی کرده، می‌فرمود: «این‌ها را از قبل برای شما تدارک دیده بودم».

    ظاهرا منظور امام(ع) از بیان جمله اخیر این بوده است که دوستان و میهمانانش احساس شرم و نگرانی نکنند و گمان نبرند که با دریافت آن هدایا و امکانات، بر زندگی شخصی امام باقر(ع) کم و کاستی را تحمیل کرده‌اند. سلمی یکی از خدمتکاران خانه امام باقر(ع) است. او می‌گوید برخی از دوستان و آشنایان امام باقر(ع) به میهمانی آن حضرت می‌آمدند و از نزد وی بیرون نمی‌شدند مگر اینکه بهترین غذاها را تناول کرده و چه بسا گاهی لباس و پول از آن گرامی دریافت می‌کردند.

    سلمی می‌گوید گاهی من با امام(ع) در این باره سخن می‌گفتم که خرج خانواده شما سنگین است و از نظر درآمد وضع متوسطی دارید (بهتر این است که در پذیرایی از دوستان و میهمانان با احتیاط بیشتری رفتار کنید!) اما امام(ع) می‌فرمود: «ای سلمی! نیکی دنیا، رسیدگی به برادران و دوستان و آشنایان است و گاهی حضرت پانصد و تا هزار درهم هدیه می‌داد.

    اسود بن‌کثیر می‌گوید تهیدست شدم و دوستانم به من رسیدگی نکردند. نزد امام باقر(ع) رفتم و از نیازمندی خود و جفای برادران شکوه کردم، آن حضرت فرمود: «بد برادری است آن برادری که به هنگام ثروت و توانمندی حالت را بپرسد و تو را در نظر داشته باشد ولی زمانی که تهیدست و نیازمند شدی، از تو ببرد و به سراغت نیاید!». سپس، امام(ع) به خدمتکارش دستور داد تا هفتصد درهم نزد من گذارد و فرمود: «این مقدار را خرج کن و هر گاه تمام شد و نیاز داشتی باز مرا از حال خود با خبر کن».

    شکیبایی و بردباری در روابط اجتماعی

    شرط اصلی حضور سازنده و مفید در جامعه، برخورداری فرد از صبر و شکیبایی است. این ویژگی به عالی‌ترین شکل آن در زندگی امام باقر(ع) مشهود است. برای نمایاندن این ویژگی ارزشمند در زندگی آن حضرت نقل این حدیث کافی است که «مردی غیر مسلمان (نصرانی) در یکی از روزها با امام باقر(ع) روبرو شد.آن مرد به دلیلی نامشخص نسبت به آن حضرت کینه داشت. از این رو دهان به بدگویی گشود و با تغییر اندکی در اسم امام باقر(ع) گفت تو بقر (گاو) هستی!

    امام بدون اینکه خشمناک شود و واکنش شدیدی نشان دهد، با آرامش خاصی فرمود: من باقرم . مرد نصرانی که از سخن قبل به مقصود نرسیده بود و احساس می‌کرد نتوانسته است امام(ع) را به خشم وادارد، گفت که تو فرزند زنی آشپز هستی! امام(ع) فرمود: این حرفه او بوده است (و ننگ و عاری برای او نخواهد بود) مرد نصرانی، پا فراتر نهاد و با گستاخی هر چه تمامتر گفت تو فرزند زنی سیاه‌چرده و زنگی و … هستی!

    امام(ع) فرمودند که اگر تو راست می‌گویی و مادرم آن‌گونه که تو توصیف می‌کنی بوده است، پس از خداوند می‌خواهم او را بیامرزد و اگر ادعاهای تو دروغ و بی‌اساس است، از خداوند می خواهم که تو را بیامرزد! در این لحظه، مرد نصرانی که شاهد حلم و بردباری اعجاب‌انگیز امام باقر(ع) بود و مشاهده کرد که این شخصیت اصیل و پر نفوذ، علیرغم پایگاه عظیم اجتماعی و علمی خود که صدها شاگرد از درس او بهره می‌گیرند و در میان قریش و بنی‌هاشم از ارج و منزلت و حمایت برخوردار است، به جای واکنش منفی و مقابله به مثل در برابر بدزبانی‌های او، چون کوه صبر و شکیبایی، آرام و مطمئن ایستاده و با او سخن می‌گوید، ناگهان در دادگاه وجدان خویش، خود را محکوم و شکست خورده یافت، و بی‌تأمل از گفته‌های خود معذرت‌خواهی کرد و اسلام آورد.

    ارزش و اهمیت این‌گونه شکیبایی و بردباری، چه بسا برای بسیاری از انسان‌ها، نامفهوم باشد، ولی کسانی چون خواجه نصیرالدین طوسی که از یک سو افضل عالمان عصر خویش در علوم عقلی و نقلی شناخته شده و از سوی دیگر منصب وزارت را در دستگاه حکومت به وی واگذار کرده‌اند، در اوج موقعیت علمی و اجتماعی، به امام خویش اقتدا کرده و در مقابل بدگویان به صبری شگفت نایل می‌شود.

    شخصی به او خطاب می‌کند که ای سگ، و ای سگ‌زاده! اما او در پاسخ می‌گوید، این سخن تو درست نیست، زیرا سگ بر چهار دست و پا راه می‌رود و من چنین نیستم، سگ چنگال دارد، شعور ندارد، نمی‌اندیشد، ولی من چنین نیستم و … براستی چنین شکیبایی و تحملی را جز در پیروان مکتب اهل بیت(ع) نمی‌توان پیدا کرد.

    صمیمیت و محبت با دوستان

    یکی از دوستان امام باقر(ع) به نام ابی‌عبیده می‌گوید که در سفر، رفیق و همراه امام باقر(ع) بودم. در طول سفر همیشه نخست من سوار بر مرکب می‌شدم و سپس، آن حضرت بر مرکب خویش سوار می‌شد. (و این نهایت احترام و رعایت حرمت بود) زمانی که بر مرکب می‌نشستیم و در کنار یکدیگر قرار می‌گرفتیم، آن‌چنان با من گرم می‌گرفت و از حالم جویا می‌شد که گویی لحظاتی قبل در کنار هم نبوده‌ایم و دوستی را پس از روزگار دوری جسته است.

    به آن حضرت عرض کردم ای فرزند رسول خدا! شما در معاشرت و لطف و محبت به همراهان و رفیقان به گونه‌ای رفتار می‌کنید که از دیگران سراغ ندارم و براستی اگر دیگران دست کم در اولین برخورد و مواجهه، چنین برخورد خوشی با دوستانشان داشته باشند، ارزنده و قابل تقدیر خواهد بود.

    امام باقر(ع) فرمودند: «آیا نمی‌دانی که مصافحه (نهادن دست محبت در دست دوستان و مؤمنان) چه ارزشی دارد؟ مؤمنان هر گاه با یکدیگر مصافحه کنند و دست دوستی بفشارند، گناهانشان همانند برگ‌های درخت فرو می‌ریزد و در منظر لطف خدایند تا از یکدیگر جدا شوند».

    ثبت دیدگاه

    • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
    • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
    • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.