آیتالله احمد مبلغی؛ استاد درس خارج حوزه علمیه و عضو مجلس خبرگان رهبری در گفتاری درباره انواع استظهار در اجتهاد و تاریخ تحول آن، گفت: ما از آغاز تا به حال چند نوع استظهار در اجتهاد داشته و تجربه کردهایم؛ ابتدا استظهار ابتدایی و طبیعتاً غیراصولی شکل گرفت که شیخ مفید و شیخ صدوق و سایر قدما دارای این نوع استظهار از نص تشریعی بودند؛ این استظهار به رغم آنکه از خاستگاه ذهنیت عقلایی برمیخاست، ولی به دلیل ابتدایی بودن در مواردى از قوت کافی برخوردار نبود.
متن کامل سخنان این استاد حوزه به شرح زیر است.
تاکنون چند نوع استظهار در اجتهاد فقهى پدید آمده است؛ مرحله اول: استظهار ابتدایی غیراصولی بود كه علمای بزرگی مانند شیخ مفید و شیخ صدوق واجد چنین استظهاری بودند. این نوع استظهار به دلیل ابتدایی بودن در برخی موارد قوی بود و در برخی دیگر ضعیف.
مرحله دوم: استظهارگرایی غیرعقلانى بود كه توسط اخباریون ظاهر شد، اگرچه اساساً استظهار حتی استظهارات اخباریان از خاستگاه عقلایی برمیخیزد طبیعی است که در مواردی استظهارات آنها را بتوان درست تلقی کرد؛ اما به دلیل آنکه اخباریان از مکانیزم ضد اندیشه اصولى بهره میگرفتند، استظهاراتشان در موارد بسیار از جاده اصلی دور میافتاد و به اصطلاح به جاده خاکی میزدند و گاه آنقدر این دور شدن از جاده اصلی زیاد بود که اشتباهات بزرگی در اجتهاد آنها به وقوع پیوست و به آسیبها و مشکلاتی در عرصه فقه منجر شد.
باز باید تکرار نمود آنچه که گفته شد، بدین معنا نيست که اساسا از استظهارات آنها سخنان درستی شکل نگرفته است؛ بلکه ما میتوانیم افکاری را در فضای فقه یا حتی اصول شیعه جستجو کنیم که برای اولین بار آنها به این افکار رسیدهاند؛ فى المثل تبدل موضوع را ابتدا مرحوم استرآبادی اخباری مطرح کرد و بعد اصولیون آن را به عنوان یک اندیشه اصولی در باب استصحاب مطرح کردند، سپس امام خمینی(ره) آن را در فضای بزرگ اجتهادی ناظر به زمان و نظامهای پیچیده مطرح نمودند.
مرحله سوم: استظهارگرایی عقلایی اصولی است، مقصود این است که استظهار ما متکی و مبتنی بر قواعد اصولی صورت بگیرد و اندیشه اصولی این استظهار را پشتیبانی میکند. این نوع بعد از اخباریان شکل گرفت و همچنان ادامه دارد.
این استظهارگرایی اصولی عقلانی، خود تا به حال چند مرحله تطور داشته است؛ این تطور تاریخی را میتوان به صورت زیر ارائه کرد؛
١. استظهارگرایی اصولی عقلایی با نگاه عمومی؛ مقصود این است که اين استظهار اگرچه عقلایی است و بر پایه قواعد اصولی حرکت میکند، ولی در عین حال در مقایسه با مراحل بعدی از یک سطح و وضع عمومی برخوردار است.
٢. استظهارگرایی عقلایی در چارچوب ارتکازات؛ ارتکازات به عنوان قرائن لبی قدرت و توانایی تاثیرگذاری بر فهم از نصوص را بر عهده دارد استظهار که نوعی فهم از نصوص است به وسیله ارتکازات محتوا و مصادیق متناسبى با اين ارتکازات پیدا میکنند فى المثل اگر از یک نص، اطلاق، استظهار شود ممکن است در صورت توجه به ارتکازى که پیرامون آن نص قرار دارد، دیگر از آن، استظهار اطلاق نکنیم.
اهمیت ارتکازات و فعال کردن در اجتهاد در این نهفته است که اتکازات میتوانند فقیه را به سرمنشا فطرت وصل کنند، و از اینجا باید گفت اگر قرار است رابطه دین و فطرت را ایجاد کنیم باید به ارتکازات توجه زیادی داشته باشیم، و طبعاً این بحث بسیار مهم است که در جای خود باید به آن اشاره کرد و آن را به اثبات رسانید.
واقعیت این است که ارتکازات بحثی عمیق است ولی ما در اصول خیلی از آن بهره نبرده و نمیبريم؛ البته در فقه ارتكازات در مواردی مطرح شده، كه مهم است. خیلی اوقات، ما از خاستگاه استظهار عقلایی، تحلیلی ارائه میکنیم و به عقلا نسبت میدهیم که واقعیت نگاه آنها چنین تحلیل و نسبتی را بر نمیتابد این به آن دلیل است که ما در چارچوب توجه به ارتکازات و اقتضائات آنها حرکت نمیکنیم. اساساً ارتکازات به مثابه قرائن لبی به نص مىچسبند و نمیگذارند خطایی در فهم آن نص شکل بگیرد.
٣. استظهارگرایی مبتنی بر تجمیع نصوص؛ که اخیرا رخ داده ولی در سطحی بسیار ضعیف. مقصود این است که نصگرایی تکانگار شکل نگیرد، بلکه نصوصی چند در یک حوزه کنار هم قرار داده شوند و از مجموع آنها استظهار صورت بگیرد که این میتواند ذیل گفتمان که امروزه مطرح است تعریف شود؛ زیرا شما وقتی یک روایت را در سایه توجه به برآیند چند روایت فهم میکنید برای آن ظهوری شکل میگیرد که این ظهور قابل نامگذاری به ظهور گفتمانی است.
٤. استظهارگرایی عقلایی از خاستگاه نسبتسنجی ظرف و مظروف؛ توضیح اینکه مظروف، حدیث است و ظرف، جامعه و تاریخی است که حدیث در آن وارد شده است.
ما هیچگاه نرفتهایم میان این دو نسبتسنجی کنیم و بر پایه آن استظهار را شکل دهیم و غالبا براساس شرایط زمان خودمان دست به استظهار میزنیم و چنین استظهاری پس از گذشت چندین قرن در معرض شکلگیری به صورت متباین با استظهار زمان صدور نص قرار دارد.
لذا در خیلی از موارد استظهارات ما به تحمیل دیدگاههای ما به نص ختم میشود. برخی از اصولیون مانند وحید بهبهانی به این موضوع اشاره کرده و به آن اعتراض کردهاند.
٥. استظهارگرایی مقاصدی؛ توضیح اینکه مقاصد اهدافی ثابت برای برای شریعت است و تحمیلی نیست. اگر بگوییم شریعت، مقاصد ندارد حکمت خدا را در نظر نگرفتهایم و خدا را نعوذبالله یک عبثکار آن هم در وضع تشریع فرض کردهایم، از این خاستگاه میتوان گفت کلام خدا را باید با توجه به مقاصد فهم کنیم. اگر این اندیشه درست باشد، باید برای مقاصد در منهج استنباط جایی باز کنیم و اگر نصوص تشریعی را در چارچوب توجه به مقاصد آن فهم نکنیم ما خود به جای مقاصد مقاصدی خودساخته مینهیم که خطرناک است.
ثبت دیدگاه