«تدبر در قرآن» اصلی بنیادین در تعامل با کلامالله مجید (۲)
اصل تدبر در قرآن
علامه طباطبایی رحمهاللهعلیه در مقدمهی فشرده و بسیار عالمانهای که بر تفسیر المیزان نگاشته است، سیر آنچه را که «تفسیر» نام گرفته بررسی و پنج جریان و محور عمده را در سیر تحول تفسیر نشان میدهد، و نقص یکایک آنها را مینمایاند و عبارت «إن الجمیع مشترکهی فی نقص و بئس النقص» را در مورد آنها به کار میبرد.
این نقص بزرگ، عبارت از اشتراک آنان در تحمیل نتایج ابحاث علمی و فلسفی از خارج بر مدلول آیات است که در این صورت تفسیر تبدیل به تطبیق میشود و حقایق قرآن به مجازها و تنزیل آیات به تأویل آنها بدل میگردد. علامه میپرسد: چگونه قرآنی که نور هدایت برای همهی اهل جهان است، خود محتاج نور و ایضاح دیگری میشود و این دیگری کدام است و یا میتواند باشد، همچنین شأن آن چیست و اگر اختلافی پیش آمده، همچنان که با این شدت پیش آمده، به چه مرجع و ملجأیی میتوان پناه برد؟
بطور کلی برای در فهم یک آیه تنها دو راه وجود دارد:
تنظیم مباحث علمی و فلسفی، پیرامون مسائلی که آیه یا آیاتی متعرض آنها میگردد و سپس به سراغ آیه آمدن و حمل آن بر آیه، که این طریقه مورد رضایت بحث نظری میباشد، ولی مورد رضایت قرآن نمیباشد؛
شیوهی دیگر، تفسیر قرآن به قرآن و استیضاح معنی آیه از نظیر همان آیه از طریق تدبر است، که این روش مورد تأکید قرآن کریم میباشد؛ همانگونه که خداوند بارها قرآن را نور و هدایت و فرقان معرفی کرده و حاشا که قرآن، تبیان و مبین هر چیزی باشد، لکن مبین خود نباشد و چگونه امکان دارد که قرآن، در جمیع آنچه انسانها به آن محتاجند، مایه هدایت و بیان باشد، لکن در مورد احتیاج انسانها به خود، آنچنین نقشی را نداشته باشد.
خدای تعالی فرموده است: «و الذین جاهدوا فینا لنهدمینهم سبلنا(العنکبوت، ۶۹)» و چه جهادی بالاتر از بذل جهد در فهم کتاب او و چه راهی رساتر به او از قرآن؟ علامه طباطبایی رحمهاللهعلیه تمامی تفسیر عظیم و گرانسنگ المیزان را براساس تدبر و فهم قرآن به قرآن نگاشته و به حق ادعا کرده است که اگر تمامی این تفسیر ملاحظه شود، در فهم حتی یک آیه، به اصلی علمی، فلسفی و حتی روائی استناد نشده است.(طباطبایی، المیزان، ۱)…
ثبت دیدگاه