سال ما دو آغاز و دو بهار دارد؛ آغاز نخست، نوروز است که برای همگان خجسته و پیروز است و آغاز دوم، مهری است که گرچه با خزان آغاز میشود اما بهار علم و دانش است و با جشن و سرور و مهرگان، سال تحصیلی جدید شروع میشود و دانشآموزان و دانشجویان میکوشند تا به قول ناصر خسرو، درختشان بار دانش بگیرد تا به زیر آورند چرخ نیلوفری را.
به بار نشستن درخت دانش، ملزوماتی نیاز دارد که توجه به آنها سببساز «ز گهواره تا گور دانش بجو» میشود و اگر به آن ملزومات بیتوجهی شود؛ تا گور که هیچ، ۹ ماه سال تحصیلی هم طاقتفرسا خواهد بود. لازمه همه اینها «اثرگذاری» است؛ یعنی مدرسه باید اثرگذار باشد و به سمتی برود که علم نافع ایجاد کند و از علم بینفع بپرهیزد.
امسال از زمان بازگشایی مدارس در چندین گفتوگو با کارشناسان و متخصصان حوزه تعلیم و تربیت به موضوع «مدرسه اثرگذار» پرداخته است تا از دیدگاههای مختلف، چیستی و چگونگی چنین مدرسه و نظام تعلیم و تربیتی بررسی شود. در گفتوگوی هفتم به سراغ مصطفی مرادی، عضو هیئت علمی گروه مبانی فلسفی اجتماعی تعلیم و تربیت دانشگاه تهران رفتیم و نظر او را در این رابطه جویا شدیم که در ادامه این گفتوگو را میخوانید.
مدرسه اثرگذار در زمینههای تربیتی چه شاخصههایی دارد؟
در یک تعریف کلی مدرسه اثرگذار مدرسهای است که دانشآموزان در آن مکان بهمعنای واقعی زندگی و فرصتهای جدیدی که امکان مهیا کردن آنها در خانواده وجود ندارد را تجربه میکنند. مدرسه اثرگذار مهارتها و دانشهای لازمی که امکان آموزش آنها در خانواده وجود ندارد را آموزش میدهد. همچنین مدرسه یکسری از مهارتهای اجتماعی که در محیطهای اجتماعی در تعامل با دیگر دانشآموزان ایجاد میشود را آموزش میدهد.
اگر محیط خانواده میتوانست همه این مهارتها را مهیا کند، شاید ضرورتی برای وجود مدارس نبود. به طور کلی میتوان گفت مدرسه اثرگذار امکان زندگی و ایجاد فرصت برای دانستن و آموختن موضوعاتی است که خانواده از پس آنها برنمیآید. حال مدارس ما این روزها خوب نیست و آمارهایی که منتشر میشود مؤکد این موضوع است که یکی از چالشهای جدی ما، حوزه تعلیم و تربیت است.
مدرسه خوب در سادهترین شکل ممکن مدرسهای است که در آن تبعیض نباشد و عدالت وجود داشته باشد. مدارس دولتی ما بسیار محروم هستند و عقبماندگی در آنها به لحاظ کیفیت معلمان، امکانات آزمایشگاه و کتابخانه، زمین چمن مصنوعی، سالن ورزشی و… بسیار جدی است. این موضوعات باعث میشود مدارس آنگونه که باید باشند نیستند. معلمانی که جذب آموزش و پرورش میشوند انگیزه کافی ندارند و همین موضوع به کیفیت آموزش و تعلیم و تربیت آسیب میزند و شاخصهای علمی که باید در مدارس اتفاق بیفتد رخ نمیدهد.
ساختار عادلانه و شرایط رفاهی شروط اول مدرسه است تا بتواند زیستن و آموختن را فراهم کند. وقتی مدرسهای چنین شرایطی را نداشته باشد، خودبهخود مانند خانوادهای میماند که فقیر است. خانواده فقیر نمیتواند رشدی را که باید در یک زندگی حداقلی وجود داشته باشد را فراهم کند و مدرسه هم مستثنی از این موضوع نیست.
نکته دوم اینکه مدرسه مؤثر و اثربخش مدرسهای است که دانشآموزان در آن مشتاق رفتن به مدرسه هستند در صورتی که متأسفانه دانشآموزان مدرسه رفتن را دوست ندارند. با دانشآموزان بسیاری در ارتباط هستم و میدانم که بسیاری دوست ندارند که به مدرسه بروند زیرا در مدرسه به آنها خوش نمیگذرد و فرصت زندگی کردن برای آنها فراهم نیست.
انسان بهصورت ذاتی بر مبنای پژوهشهای عصبشناختی و شهودی تمایل دارد زندگی کند و حالش خوب باشد ولی دانشآموزان حالشان در مدرسه خوب نیست چراکه معلمان باانگیزه و مسلط، کادر قوی و مناسبی نداریم. علت نبود این مؤلفهها این است که علیرغم توصیهها و حرفها آموزش و پرورش اولویت نخست سیستم حکومتی نیست و متأسفانه آموزش و پرورش حال خوبی ندارد.
کمبود دویست هزار معلم یکی از بحرانهایی است که طی سالهای اخیر داشتیم؛ این موضوع باعث شده است تا معلمانی که بهصورت شتابزده جذب شوند آموزشهای لازم را نبینند که این اتفاق اثرات خود را خواهد گذاشت اگر وضعیت آموزش و پرورش خوب نیست و در مدرسه به دانشآموزان خوش نمیگذرد متأثر از سیستم جذب معلم، کادر و شرایط پذیرش نیروی انسانی است که شاهد هستیم.
نکته سوم برای مدرسه اثرگذار این است که نباید معلمان شغل دوم و سوم داشته باشند. معلمی که به فکر این باشد که بعد از مدرسه به دنبال کار دوم و سوم برود، معلم صددرصدی نخواهد بود. معلمی باید شغل صد درصدی باشد؛ معلمی که بخواهد در خیابانها حق خود را بگیرد نمیتواند برای فرزندان این کشور به صورت شایسته خدمت کند. معلمی نیازمند روزآمدی مستمر است یعنی معلم باید به صورت دائم مطالعه کند، از آخرین دستاوردها آگاه باشد، دانش خود را روزآمد کند و دورههای کافی ببیند.
معلمی که به فکر معیشت و حداقلهای زندگی است نمیتواند برای دانشآموزان وقت بگذارد به همین دلیل است که مشاهده میکنیم دانشآموزان از معلم خیلی زود جلو میزنند و مسلط میشوند و معلم عقب میماند و زبان ارتباطی با دانشآموزان را از دست میدهد. این نکته بسیار مهمی است که معلمان زبان دانشآموزان را متوجه نمیشوند.
مدرسهای اثربخش است که دانشآموزان در جهات مثبت و متناسب با قابلیتها و استعدادها تغییر کنند. دانشآموزان در مدارس تغییر مثبتی نمیکنند. فرض کنیم دانشآموزی در رشتهای مستعد است؛ مدرسه باید محیطی باشد تا استعداد دانشآموزان شکوفا شود و استعدادشان در تعامل با معلم و کادر مدرسه رشد کند.
آنچه شاهدیم این است که دانشآموختگان ما در مدارس مهارت چندانی ندارند و سردرگم هستند و نمیدانند به دنبال چه چیزی هستند. آنها نمیدانند به دنبال چه شغلی هستند و هنگام انتخاب رشته نمیدانند چه رشتهای را انتخاب کنند و دچار سردرگمی هستند.
دانشآموزان حتی مهارتهای اجتماعی مثل مهارت «نه گفتن»، صحبت کردن، انجام کار تیمی، قاطعیت و… که قاعدتاً باید یک فرد در محیطهای اجتماعی آموخته باشد را در مدرسه نمیآموزند و سرفصلی را در این رابطه در مدارس نمیبینیم و جایگاهی برای آن وجود ندارد.
مشارکتی نبودن مدیریت مدارس یکی از چالشهای بزرگ مدارس ماست. بخشنامهها حرف اول و آخر را در مدارس میزند که از بالا بهصورت متمرکز ابلاغ میشود و والدین امکان صحبت و اظهارنظر در این رابطه ندارند اما در مدارس خصوصی چون والدین باید مبلغ زیادی را به عنوان شهریه پرداخت کنند حرفشان بر کرسی مینشیند. وقتی سیستم آموزشی بهصورت متمرکز و از بالا به پایین باشد و معلم، والدین و دانشآموزان خود را در تصمیمات در مدرسه سهیم و دخیل ندانند طبیعی است که تمرکز و مشارکت لازم را ندارند و دلداده مدرسه نیستند.
فرزندان در یک خانواده مؤثر و سالم در تصمیمها مشارکت دارند؛ اینگونه نیست که تصمیمی در خانواده گرفته شود و همه سکوت کنند. افراد در خانواده سالم هم مشارکت دارند و هم نظر میدهند و در نهایت نظر جمعی که مورد وثوق و توافق همه است پذیرفته میشود ولی در مدارس که نباید تفاوت ماهوی با جامعه داشته باشد اینگونه نیست و عموماً بهصورت یک سویه مدیریت میشوند، بههمینجهت مدارس کیفیت پایینی دارند. نتیجه این اتفاق را در کنکور مشاهده کردیم البته کنکور ملاک نیست اما یکی از چالشهاست.
بسیاری از مسئولان آموزش و پرورش هم متوجه موضوعاتی که مطرح کردید هستند، به همین دلیل هم اسناد تحولی نوشته شده و مدام بر مؤلفه تحول بنیادین در آموزش و پرورش تأکید میشود تا این چالشها برطرف شود، حتی وزیران آموزش و پرورش در کلام خود بر مشارکت مردم در آموزش و پرورش تأکید دارند اما فاصله حرف تا عمل بسیار است.
معلمی باید شغل صد درصدی باشد؛ معلمی که بخواهد در خیابانها حق خود را بگیرد نمیتواند برای فرزندان این کشور به صورت شایسته خدمت کند. معلمی نیازمند روزآمدی مستمر است یعنی معلم باید به صورت دائم مطالعه کند، از آخرین دستاوردها آگاه باشد، دانش خود را روزآمد کند و دورههای کافی ببیند
من درباره سندنویسی نکتهای را بگویم که سندنویسی در کشور ما یک مسئله است و راهحل نیست و باید در مورد آن تأمل کرد. اسنادی که در ایران نوشته میشود مانند سند تحول بنیادین در آموزش و پرورش و سند برنامه درسی ملی، فرسنگها با واقعیت فاصله دارد و این موضوع را من با بررسی عرض میکنم.
متأسفانه سندنویسی در ایران ناظر بر واقعیتهای زیستی ما نیست؛ مثل اینکه وارد خانوادهای شویم که پدر و مادر آن خانواده ۱۰ اختلال و اختلاف فعال همزمان دارند، فقر بیداد میکند، مشکل بدهکاری وجود دارد و… بعد ما بیاییم از ایدهآلها در این خانواده صحبت کنیم. صحبت کردن از ایدهآلها در چنین وضعیتی کاری جز اضافه کردن بر مشکلات، ایجاد مشکلات روانی جدید و هدر رفت بودجه هیچ خاصیت دیگری ندارد.
مسئله این است که ما واقعیات اصلی مدارس را نمیدانیم که مدارس حداقل امکانات را ندارند، معلمان بهدرستی جذب نمیشوند، بهترین دانشآموختگان بهترین دانشگاهها در رشتههای مرتبط به هیچ گرفته میشوند آن وقت دانشگاهی مانند فرهنگیان، میخواهد همه معلمان را آموزش دهد؛ اینها از مسائل موجود است و مشکل ما دقیقاً سندنویسی است.
اگر یک کار کیفی از مشکلات انجام میشد و این مشکلات اولویتبندی میشدند و بر مبنای آن راهحلهایی ارائه میشد وضعیت از اکنون بهتر بود، اگر سند نقشه جامع علمی کشور را خوانده باشید میبینیم که به بسیاری از ایدهآلهایی که تأکید شده است دست نیافتیم و همه در حد شعار باقی مانده است؛ بنابراین افراد در کلام برای رأی آوردن همه به این موضوعات اشاره میکنند ولی در عمل شاهد هیچ اتفاقی نبودهایم.
برای حل این مشکلات چه راهکارهایی را پیشنهاد میدهید؟
باید گروهی از متخصصان این حوزه (نه افراد غیرمتخصص) جمع شوند. تقریباً غالب وزرایی که برای آموزش و پرورش انتخاب میشوند افراد کاربلد و متخصص این حوزه نیستند. وزیر آموزش و پرورش باید افراد کارشناس و متخصص حوزه تعلیم و تربیت را جمع کند و گروهی تشکیل دهد که از وضعیت فعلی مدارس و آموزش و پرورش آسیبشناسی کنند تا تدبیری اندیشیده شود و مشکلات را حل کنند.
مشارکتی نبودن مدیریت مدارس یکی از چالشهای بزرگ مدارس ماست. بخشنامهها حرف اول و آخر را در مدارس میزند که از بالا بهصورت متمرکز ابلاغ میشود و والدین امکان صحبت و اظهارنظر در این رابطه ندارند
باید گروهی تشکیل شود، مسائل را به ترتیب اولویتبندی کند و براساس منابع موجود شروع به حل مسائل کنند. مشکلات با شعار حل نمیشود کمااینکه بسیاری از مسائل سالهاست که حل نشده است. میتوان بهصورت موردی وارد شد و در رابطه با موضوعات صحبت کرد ولی سادهترین راهحل این است که با توجه به گروهی که حضور یافته و تازهنفس است، کارشناسانی که سالها در این حوزه کار کردهاند را جمع کنند و بررسی میدانی شود، مسائل بهترتیب اولویت مشخص و برای حل آنها برنامهریزی شود. مسائل آموزش و پرورش جزئی، خرد و متنوع است که صحبت کردن در مورد هر یک زمان زیادی نیاز دارد.
نکاتی که فرمودید کلان است و به مسئولان بالادستی کشور بازمیگردد اما به نظر شما در سطح مدرسه معلمان، مدیران و کادر مدرسه چه کاری میتوانند انجام دهند تا مدارس اثربخش و شوقانگیز باشد؟
حافظ میفرماید «گرچه وصالش نه به کوشش دهند/ هر قدر ایدل که توانی بکوش» معلمان و مدیران باید بتوانند از ظرفیتهای مردمی استفاده کنند. من اگر بخواهم با مدیری صحبت کنم میگویم که همه والدین را جمع کن؛ اولیا-مربیان را بسیار جدی بگیر و اگر توانی دارند از توان آنها استفاده کن. مردم هر کجا که در حوزه آموزش و پرورش علاقهمند شدند، احساس دغدغه کردند و وارد شدند اثرات خیلی خوبی را شاهد بودیم. به معلمان توصیه میکنم در اولین جلسهای که امکان داشت همه اولیا را جمع کنند و چالشها را با آنها مطرح کنند و از توان آنها استفاده کنند.
دانشآموزان نباید نسبتبه مسائل اقتصادی بیاطلاع رشد کنند. باید والدین را در مدارس درگیر کرد تا آنها بتوانند حضور پیدا کنند و درباره شغل خود صحبت کنند تا دانشآموزان با مشاغل آشنا شوند، نسبت به درآمد، جایگاه اجتماعی، چالشها و… اطلاع پیدا کنند. همین کار ساده میتواند در ذهن دانشآموزان آینده شغلی را ترسیم کند. استفاده از ظرفیتهای مردمی یعنی همین کارها.
اگر میخواهیم دانشآموزان را با هویت ملی خود آشنا کنیم که مثلاً ایران کشوری متکثر است، زبانهای متفاوت بسیاری در کشور وجود دارد و اقوام مختلفی داریم از خود مردم استفاده کنیم. مدیران و معلمان خلاق از این ظرفیت استفاده کردند و گفتند که هرکس میتواند با لباس و نوع تفکر و عقاید خود به مدرسه بیاید تا هویت و اصالت خود را به دانشآموزان دیگر معرفی کند. میتوان از مشاغل مختلف مانند آتشنشان، پزشک، پلیس و… که در محله هستند دعوت کرد تا در مدرسه حضور یابند و درباره مشاغل خود صحبت کنند.
اگر معلمان و مدیران آگاه باشند و ظرفیت مشارکت مردمی را جدی بگیرند و صرفاً به امکانات و بخشنامههای آموزش و پرورش متکی نباشند؛ این حس مشارکت میتواند مدارس را متحول کند. من دیدهام که در مدارس سطح پایین در مناطق محروم با چنین کارهایی در بسیاری از زمینهها خیلی موفقتر از مدارس غیردولتی بودهاند.
خروجی ۱۲ سال تحصیلی دانشآموزان چه چیزی باید باشد؟
باید بعد از ۱۲ سال تحصیل در مدارس فردی را شاهد باشیم که مهارتهای لازم اجتماعی را آموخته باشد؛ باانگیزه و امیدوار باشد و هویت سازنده مثبت نسبتبه کشور داشته باشد که علاقهمند به کشورش است و قصد دارد نقشی را بر عهده بگیرد تا از مهارتهای فردی و اجتماعیای که بدست آورده است استفاده کند و در جامعه امکان اثربخشی دارد.
ثبت دیدگاه