حدیث روز
امام علی (ع) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

×
  • اوقات شرعی

  • کار بزرگ آیت‌الله حسن‌زاده آملی عمومی کردن فلسفه و عرفان بود
    شناسه : 3337
    2
    حجت‌الاسلام والمسلمین محمد سروش‌محلاتی بیان کرد: علامه حسن‌زاده ‌آملی، برخلاف دیگران، آشکارا کتب عرفانی و فلسفی را تدریس می‌کرد و بدین ترتیب این سکوت را شکست و ناملایمات را هم تحمل کرد.
    ارسال توسط :
    پ
    پ

    حجت‌الاسلام والمسلمین محمد سروش‌محلاتی، استاد سطوح عالی حوزه علمیه قم، شب گذشته ۹ مهر در نشستی مجازی به بحث در زمینه ابعاد مختلف شخصیت علامه حسن‌زاده‌آملی پرداخت که در ادامه متن این نشست را می‌خوانید؛

    آیت‌الله حسن‌زاده‌آملی ویژگی‌های برجسته فراوانی داشت و انسانی فوق‌العاده بود و از نظر جامعیت در علوم مختلف و ذوفنون‌ بودن ممتاز و نیز از نظر سیر و سلوک معنوی و باطنی بسیار وارسته بود و از حیث تحقیق و تدریس هم موفقیت‌های بزرگی را به دست آورد. یک عالم مردمی بود و عمر خود را در ارتباط مستقیم با مردم گذراند. حال آیا می‌توان گفت که او در هر یک از این بخش‌ها بی‌نظیر و قهرمان محسوب می‌شود؟ دشوار است که بتوان چنین ادعایی را مطرح کرد.

    بزرگان زیادی در وادی سیر و سلوک بوده‌اند و چه بسا بر او پیشی گرفته باشند و محققان زیادی هم در علوم اسلامی بوده‌اند که نمی‌توان ادعا کرد که او در بین آنها نفر اول به حساب می‌آید. در مورد ویژگی‌های او مطالب فراوانی بیان شده است؛ مخصوصا آنچه حکیم متأله و دوست دیرینه ایشان آیت‌الله جوادی آملی مطرح کرده‌اند، اما پرسشی که درصدد پاسخ دادن به آنم این است که علامه در کدام میدان به عنوان قهرمانی شناخته می‌شود که از اقران خود پیشی گرفت و حتی از اساتیدش هم بالاتر است.

    عمومی ‌کردن برخی علوم

    ایشان نه ‌تنها در قیاس با اقران موفق‌تر بود، حتی اگر با اساتیدش مانند علامه شعرانی یا آیت‌الله محمدتقی آملی و حتی علامه طباطبایی هم مقایسه شود، می‌توان او را موفق‌تر دانست. در یک جنبه علامه حسن‌زاده از دیگران جلوتر بود و حال در این‌باره بحث می‌کنم. ایشان گام بلندی برای عمومی ‌کردن برخی علوم برداشت، زیرا این علوم مخفی مانده بودند و در دست افراد نادر و خاصی قرار داشتند و در اختیار عموم مردم قرار نمی‌گرفتند. ایشان در این راستا موفقیت ممتازی را کسب کرد.

    علوم اسلامی دو گونه است؛ برخی جنبه رسمی و عمومی دارد؛ مانند فقه، تفسیر، حدیث و کلام که همه می‌توانند از آنها آگاهی پیدا کنند و اساتید این علوم در دسترس هستند. برخی نیز به افراد خاصی منحصر می‌شود و با محدودیت‌هایی مواجه است و افراد خاصی توفیق پیدا می‌کنند که این علوم را کسب کنند، فلسفه و عرفان یا علوم غریبه اینگونه هستند. همچنین این علوم پیوسته در حوزه‌های علمیه و در میان علما هست، اما برای عمومی کردن آنها موانعی وجود داشته است و حتی گاهی درس عمومی فلسفه با مشکل مواجه می‌شود؛ چه رسد به مباحث بالاتر مانند عرفان نظری.

    شرایط اخیر حوزه‌های علمیه

    در یک قرن اخیر در حوزه‌های علمیه علوم عقلی شرایط مساعدی نداشت، در حالی که فقه و اصول رواج داشت. در قبال آن معارف عقلی و عرفانی نه تنها در حاشیه بلکه در غربت و انزوا بودند و بدبینی به آنها ترویج می‌شد و فراگیری این علوم برای طلبه‌ها سخت بود. پیشکار مؤسس حوزه، مرحوم میرزا مهدی بروجردی، از کسانی بود که به شدت با گرایش طلاب به مباحث عقلی مخالفت می‌کرد. این مسئله را امام راحل چند بار مطرح کردند، زیرا برایشان اهمیت داشت. این مورد را در کتاب اربعین نیز متذکر شده‌اند و یک بار در سخنرانی با مسئولان حوزه و نیز بار دیگر در جلسه تفسیر سوره حمد بیان کردند. ماجرا از این قرار است که حکیم و فیلسوفی بزرگ در سال ۱۳۰۴ از دنیا رفت که نامش میرزا علی‌اکبر حکمی یزدی بود. چهار سال از تأسیس حوزه گذشته بود و امام هم در دروس هیئت و ریاضت او شرکت می‌کرد. افراد دیگری که رتبه علمی بالاتری داشتند، در همان سال‌های آغازین حوزه در درس‌های بالاتر میرزا علی‌اکبر یزدی حضور پیدا می‌کردند. میرزا از دنیا رفت و برایش مجلس ترحیم برگزار کردند. یکی از علما و مقدسین در قم منبر رفت و وقتی می‌خواست از این فیلسوف بزرگ تعریف کند، گفت که من دیدم میرزا علی‌اکبر قرائت قرآن می‌کرد، یعنی فضای عمومی و حتی فضای خاص حوزه به این سمت رفته بود که اگر کسی فلسفه می‌خواند، انگار با قرآن مخالف می‌کند و گویی قرائت قرآن را کنار می‌گذارد. بنابراین وجه حکمت در میان حوزویان منکوب شده بود و در چنین فضایی کسی جرئت نمی‌کرد که کتاب فلسفه و عرفان را مطالعه کند.

    دوره بعد، دوره زعامت آیت‌الله بروجردی بود. برخوردهایی که با علامه طباطبایی صورت گرفت نیز مشهور است و گفتند که چرا حکمت متعالیه درس می‌دهی و اگر می‌خواهی درس بدهی فلسفه مشاء را باید تدریس کنی و محدودیت‌ها به تعطیلی درس انجامید. حال می‌توان حدس زد که اگر عالمی نه فلسفه بلکه بخواهد عرفان تدریس کند، با چه محدودیت‌هایی مواجه است و باید چقدر مجاهدت کند. استاد ما، مرحوم آیت‌الله انصاری‌شیرازی، یکی از شاگردان علامه طباطبایی بود و در حلقه خصوصی علامه حضور داشت. علامه برخی از مباحث را برای آنها به صورت خصوصی تدریس کرد؛ مانند یک متن عرفانی به نام تمهید القواعد. علامه جلسه خصوصی دیگری هم داشتند که در آن هم افراد معدودی حاضر بودند و حافظ را شرح می‌دادند.

    پنهان ‌کردن گلشن ‌راز از سوی علامه طباطبایی

    آیت‌الله انصاری می‌فرمودند که یک روز خدمت علامه بودیم. کتاب گلشن راز، که منظومه‌ای عرفانی است، جلویش بود و یکی از آقایان وارد شد و وقتی علامه فهمید که غریبه است، آن کتاب را زیر پتو گذاشت تا دیده نشود. معارف عقلی و عرفانی در خفا و با تقیه تدریس می‌شد. وقتی که علامه طباطبایی از دنیا رفتند، یکی از کسانی که در موردشان صحبت کرد، آیت‌الله سبحانی بود که گفت علامه حکمت متعالیه را تدریس کردند اما مباحث معاد را، که در آخر اسفار است، درس ندادند. این سخن درست نبود؛ چون علامه به صورت عمومی تدریس نکرد و بحث معاد اسفار را خصوصی تدریس کرد و شاگردانی مانند آیت‌الله حسن‌زاده حضور داشتند. حتی علامه طباطبایی نتوانست بحث معاد را در حوزه علمیه مطرح کند.

    مرحوم آیت‌الله حسن‌زاده آملی در سال ۱۳۴۲، که تقریبا تحصیلات علمی‌اش در معقول و منقول به کمال رسیده بود، از تهران به قم رفت و تدریس را آغاز کرد. ایشان با بقیه اساتیدی که در حوزه قم بودند یک تفاوت داشت و آن اینکه از حوزه فلسفی و عرفانی تهران آمده بود و فضای تهران و حوزه آنجا و آزادی‌های فکری و عقلی این شهر او را به گونه‌ای پرورش داده بود که وقتی وارد حوزه قم شد این محدودیت‌ها را به حداقل رساند. ایشان برای طرح این مباحث، گام‌هایی جدی برداشت و از اقران خود پیشتر آمد و این متون را چندین بار تدریس کرد. تمهید القواعدی که علامه طباطبایی در آن حلقه محدود تدریس کرده بود، علامه حسن‌زاده چهار مرتبه تدریس کرد و فصوص‌الحکم را، که تدریس آن یک درس قاچاق تلقی می‌شد و در حوزه علمیه قم برادر مرحوم علامه طباطبایی آن را به برخی از شاگردان خاصش مخفیانه درس داد نیز چهار بار تدریس کرد. همچنین مصباح‌الانس را هم درس داد.

    این اولین گام بود تا بین نخبگان حوزوی این متون مطرح شود، اما او به این اکتفا نکرد و گام دومشان این بود که معتقد بود این مباحث حتی‌الامکان از چارچوب حوزه‌های علمیه بیرون رود و دیگران هم از این معارف اطلاع یابند. هر بار که در تابستان به آمل سفر می‌کرد، به بیان معارف برای مردم می‌پرداخت و مباحثی را که برخی جرئت نداشتند برای طلبه‌ها مطرح کنند، بیان می‌کرد.

    این کار را برخی‌ها در حوزه تهران شروع کردند. زمانی محمدرضا قمشه‌ای این متون را تدریس می‌کرد و بزرگواری مانند جهانگیرخان قشقایی نام ایشان را شنید و به تهران آمد تا از مباحث عرفانی بهره‌مند شود. سپس شاگردانی را تربیت کرد. حسن‌زاده آملی در این فضا زیست و سبک مرحوم شاه‌آبادی هم همین‌طور بود. امام راحل فرمودند که آیت‌الله شاه‌آبادی برای مردم عادی همین مباحث خاص و عمیق را بیان می‌کرد. یکبار به ایشان گفتم که چرا این مباحث را برای مردم مطرح می‌کنید؟ آیت‌الله شاه‌آبادی فرمودند که بگذار این کفریات به گوششان بخورد. یک عده از بزرگان ما کتوم بودند و این معارف را سِر تلقی می‌کردند که نباید برای عامه مردم مطرح کرد، اما مرحوم شاه‌آبادی می‌گفت که بگذارید مردم کفریات را بشنوند. نظر مرحوم آیت‌الله حسن‌زاده آملی نیز همین بود. البته وقتی انقلاب پیروز شد، امام راحل درصدد برآمدند که این معارف از مهجوریت خارج شود، گام نخست تفسیر سوره حمد بود. امام راحل آنچه را در کتب عرفانی مطرح شده است به صورت قابل فهم برای مردم بیان کردند. البته موانعی به وجود آمد و امام در جلسه پنجم تفسیر این بحث را ادامه ندادند.

    نوبت به ابن‌عربی رسید

    امام گام دوم را در نامه به اتحاد جماهیر شوروی برداشت. اول به گورباچف مباحث عقلی ابن‌سینا را تذکر دادند و بعد به سراغ حکمه‌الاشراق و فلسفه سهروردی و حکمت متعالیه رفتند و گفتند که یک عده از نخبگان خود را بفرستید تا اینها را یاد بگیرند. وقتی نوبت به ابن‌عربی رسید، لحن کلام تغییر یافت. ابتدا امام مباحث فلسفی را مطرح کردند، اما به اینجا که رسیدند فرمودند که مطلب باریک‌تر از مو است و باید نخبگان خود را به قم بفرستید تا این حقایق را بفهمند.

    عزم امام نشان می‌دهد که درصدد است تا یک پیام جهانی را بفرستد و به همه اعلام می‌کند که ابن‌عربی نکته‌های باریک‌تر از مو را در معرفت مطرح کرده است. متاسفانه حوزه علمیه و علمای ما نتوانسته‌اند این پیام را دریافت و همراه با امام حرکت کنند و این مباحث به نتیجه نرسید. قبل از انقلاب یکسری محدودیت‌هایی داشتیم و گمان می‌رفت که می‌توان تغییری را به وجود آورد و این معارف را در حوزه‌های علمیه زنده کرد، اما امام(ره) نیز محدودیت‌هایی داشتند. وقتی علمای مشهد تهدید می‌کردند، شاید وضع اجتماعی و اختلافات زنده می‌شد و امام با این مشکلات مواجه بود. البته علامه حسن‌زاده اینها را علنی تدریس می‌کردند، برخلاف کسانی که بحث‌ها را مخفیانه مطرح می‌کردند. سپس مشغول تألیف شدند و این سکوت را شکست و ناملایمات را هم تحمل کرد. بنابراین کار بزرگشان این بود که این صدا را در فضای علمی کشور بلند کرد و دیگر کسی نمی‌تواند آن را خاموش کند.

    ثبت دیدگاه

    • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
    • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
    • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.